جزیره مجنون . خیبر. تک دشمن و... چگونه شروع کنم ...
با هم در یک تیپ بودیم . یک روز عصر در سایت 5 باهم قدم میزدیم . گفت بیا تو گردان ما . بچه های گردان شبهای خیلی معنویی دارند . گفتم ما هم شبها نگاهمان به آسمان خداست . از حریم آسمان گردانها مراقبت می کنیم . گفت درزمان عبادت خدا سربه زیر بودن بهتره . ماشبها که دعا می خونیم سرهامون رو روی زانوهامون میذاریم های های گریه می کنیم کسی هم نمی فهمه کی بیشتر یا کمتر گریه کرده . ولی شما پدافندیها نمی تونید باحال گریه کنید با ید چشماتون به آسمون باشه سرتون هم بالا. بیا گردان نترس . چند مرتبه این عبارت بیا گردان نترس رو به من گفت . کرکریهایی با هم خوندیم . نزدیک غروب بود .منوبرد گردانشون به بسیجیهاش معرفی کرد . بهش گفتم میرم ستاد اگه تونستم راضیشون کنم میام گردانت . ولی نشد . شایدم به قول اون من ترسیدم. نمی دونم .شاید تقدیر من چیز دیگه ای بود که حالا ... ؟  





برچسب ها : شهید دژبان  ,