سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاکریز

امروز دومین روز ماه رمضان است . ماه میهمانی خدا . نکته جالب اینجاست که در این ماه اتفاقات بسیاری در اندیشه ورفتار مردم می افتد. بسیاری از رفتارها تغییر می کند و آمارهای اجتماعی دستخوش تغییرات اساسی می شود .مثلا در مسلمانان این تغییرات رفتاری ایجاد می شود.
- دروغ نمی گویند یا کمتر و سبکتر می گویند .
- دعواو درگیری ایجاد نمی کنند.
- به یکدیگر احترام بیشتری می گذارند.
- به نیازمندان کمک می کنند.
- برای یکدیگر دعا می کنند .
- جلسات قرآن رونق دارد.
- صفوف نماز جماعت مساجد به هم فشرده وچند برابر دیگر ماههاست .
- ایثار و گذشت در رانندگی دارند .
وبسیاری از صفات مومنین در این ماه گل می کند . جامعه نیز متحول می شود .مثلا دزدی کم وبه صفر   می رسد . قتل و نزاعهای دسته جمعی به صفر می رسد .آمار مراجعه به دادگاهها به شدت پایین می آید . مدیران و مسئولین سازمانها پاسخگویی خوبی دارند و...
سوال اینجاست . مگراین رفتارها در ماههای دیگر منع شده یا کمتر سفارش شده . مگر دستورات دین اسلام مقطعی است ؟ چرا این حسنات نباید در تمام ایام سال در جامعه اسلامی جاری باشد . اگرمدینه فاضله ای که در ماه رمضان محیامی شود در تمام ماههای سال درسرزمینهای اسلامی حاکم شودچه اتفاقی خواهد افتاد؟ آنجاست که حق اسلام ادا می شود. آن زمان است که مسلمانان حرفها برای گفتن دارند ومی توانند الگویی برتر برای جهان باشند . آن روز است که مسلمانان سرشان را بالا بگیرند و بگویند ای ادیان گذشته ، ببینید کاملترین دین برای بشریت اسلام است چون در جامعه آن انسانها بهترین شیوه زندگی را دارند .
                                               





برچسب ها : رمضان .جامعه اسلامی .  , 
      

 برای اینکه بدانیم ابومسلم خراسانی انسانی مؤمن ودیندار وحاکمی مردمدار یا خائن بوده باید به تاریخ مراجعه کنیم و سابقه او را در کتابهای تاریخی جستجو کنیم . به هر حال اکنون او را دو گروه نقد می کنند . گروهی در تایید او که به خونخواهی شهیدان کربلا برخواسته و گروهی در رد او که برای حکومت و رسیدن به تخت شاهی ایران قیام کرده و کشتارهای فراوانی براه انداخته است .اما سخن من امروز در نام تیم فوتبال خراسان  است که برگرفته از نام این مرد مشکوک است . خراسانی که نامهای برجسته و مثبت فراوانی دارد . نامهایی که هرکدام می تواند دهها ابومسلم را در خود ذوب کند. مثل :بینالود. کشفرود.توس.فردوسی.آستان قدس.خاوران.ثامن . و...اما مانده ام که چرا مسئولین ورزش این استان بر بودن این نام ابومسلم روی تیم استان تاکید دارند. خیلی بد است که هیچ یک از استانهای خراسان تیمی در لیگ برتر ندارند . به همین دلیل یک پیشنهاد به ذهنم رسید .
چه می شود اگر تربیت بدنی آستان قدس رضوی که از منابع درآمدی سرشاری هم برخوردار است این تیم به هم پاشیده ابومسلم را در اختیار بگیرد و با تغییر نام آن به آستان قدس . رضوی.ثامن یا خراسان یا محب الرضا و...افتخاری برای خراسان بوجود آورد . این همه تیمها با تبلیغات تجاری در لیگ ایران مذهبی حضور پیدا میکنند و هر کدامشان کالای خود را تبلیغ می کنند . حال چه می شود که این تیم با اعتبارآستان قدس رضوی وارد لیگ شود و ارزشهای دینی مثل : نماز ،روزه ،خمس وزکات، امربه معروف ونهی از منکر، احادیث امام رضا (ع) و ... را تبلیغ کند . مگر کم موقوفه برای تبلیغ دین و ارزشها داریم . این هم یکی از راههای تبلیغ است . امروزه فوتبال و میدان فوتبال نه تنها تابلو تبلیغاتی بسیار رسایی است که صحنه سیاست نیز می باشد . پس می شود عرصه ای برای معرفی دین و ارزشها هم باشد . پر واضح است که شرکتها و بنگاههای تجاری به این بخش نمی پردازند . منابع دولتی هم که میگویند محدود است . پس این رسالت فقط از آستان قدس رضوی برمیآید . البته اما و اگرها بسیار است اگر بخواهیم بگوییم نه نمی شود ...




      

 شهرک شهید رجایی .یا همان قلعه ساختمان زمان شاه جنایتکار .ده متری کمربندی .کنج کوچه ای بم بست .پیرمردی گاری به دست . مقداری پیاز وسیب زمینی برای فروش روی گاری .چشم به راکه مشتری سربرسد. و...
دستهای پیرمرد میلرزید و بیشتر سعی می کرد دسته گاری را بگیرد تا لرزش دستش را کنترل کند . چشم انتظار که کسی برای خریدن بخشی از سرمایه اش به او مراجعه کند . آخر پیاز وسیب زمینی او ارزانتر از مغازه هاست . مردم آن منطقه هم اکثرامحروم و به دنبال اجناس ارزانترند . اگر همه ی داشته های روی گاری اورا وزن می کردی به 15 کیلو نمی رسید . اما امیدوار به رزق و رزاق بود . همهمه ای براه افتاد . حاجی برو .برو .اینجا نایست برو. شهرداری .شهرداری . پیرمردبا آن دستهای لرزان و پاهای بی رمق تمام سعی و تلاشش را به کار گرفت تا بگریزد .آری بگریزد . و فریاد که : کجا فرار می کنی ؟؟ بمان ! چند نفر از وانتی پیاده شدند و گاری را بابارش به داخل وانت سرازیر کردند و پیر مرد با نگاهی حسرت آمیز و با افسوسی که آه همه ی سرمایه ام را بردند... آه دست خالی چگونه به خانه باز گردم . آه امشب بچه هایم گرسنه می مانند .آه فردا بیکار شدم .آه آن پیازو سیب زمینیها دیگر بدستم نمی رسد .و دهها آه وافسوس دیگر که برسینه خسته ی پیرمرد جا خوش کرد.
اهالی میگفتند : آقای شهرداری گناه داره این بنده خدا کار دیگه ای نمیتونه انجام بده . و آن مرد باهیکلی
درشت میگفت : قانونه .سد معبر کرده .قانون قانونه آقا،باید اجرا شود پیر یا جوان فرقی ندارد . باید فردا بیاید شهرداری و جریمه اش رابدهد . و ...
والتماس  پیرمرد که گاری یم را بدهید تا بروم .
آری پدرم قانون قانون است . مگر نمیبینی در این شهر بزرگ چگونه قانون به زیبایی تمام اجرا میشود .مگرنمی بینی حریم خانه ها چگونه براساس نقشه پیش می ردو حتی سانتیمتری عقب یا جلو نیست و مگر نمیبینی که برای رعایت حال توی پیرمرد طبقات ساختمانها را کنترل می کنند که مبادا نظم شهر به هم بریزد؟؟ البته اگر کسی جریمه اش رابدهد می تواند پایش را روی سرتو بگذارد و به ستاره ها برسد! . البته اگر کسی جریمه اش را بدهد می تواند برفراز خانه خشتی تو قصری بسازد! . البته اگر کسی جریمه اش را بدهد میتواند جلو مغازه اش گاری یی بگذارد و تورا درآنجا مشعول کار کند . البته اگر....
پیرمرد ، مگرنمیبینی در همین کوچه های شهرک خودت چه بهداشتی محیا کرده اند ؟ ! مگرجوی آب خیابانت را نمیبینی که زلالی آبش برای شنای بچه هایت رایگان است  ؟! پیرمرد ، مگر این همه خدمات ارزشمند را نمیبینی ؟!! افسوس از مسئولین غافل
به خدا اینها هم قانون رادوست دارند .اجرا میکنند.مالیات می دهند . عوارض میدهند . رسیدگی به این مناطق محروم هم قانون است.  هم نوشته هم نانوشته . نوشته از آن جهت که اینها هم جزیی از محدوده شهری هستند که باید به آنان رسیدگی شود . انتظار ندارند مثل احمدآباد و سجاشهر خدمات بگیرند اما کمترین خدمات از آنان دریغ شده .ونانوشته از آن جهت که رهبر این جامعه دلش پر می زند برای محرومین و فریادمیکشد که به محرومین رسیدگی کنید .و فرمود که محرومین و پای برهنگان صاحبان اصلی انقلابند .
پس شمارا چه شده؟ اگر کوچه ای برایشان آسفالت نمی کنید ، اگرفاضل آبشان را از چاهها ی پر شده شان انتقال نمی دهید ،اگربیمارستان برایشان نمی سازید،  اگرامکانات رفاهی برایشان محیا نمی کنید ، چکار به سد معبرشان دارید ؟ بگذارید خودشان مشکل خودشان را حل کنندو دردهایشان را بین هم تقسیم نمایند .
پیرمرد به خانه ات برو .به بچه هایت بگو خدا بزرگ است . انشاءالله فردا در شهرداری کارمند دلسوزی پیداخواهد شد که مشکل تورا حل کند ومسئولی پیدا خواهد شد که براساس قانون نانوشته به تو مجوز فروش اندک کالایت را بر روی گاریت بدهد . یاعلی





برچسب ها : سدمعبر.شهرداری.  , 
      

مدتی است عربستان در تلاش است که بحرین را ضمیمه خود کند و به عبارتی حاکمیت بربحرین را رسمی اعلام کند . حال جای سوال است که هرچند حاکمان بی خاصیت بحرین به این خفت تن داده اند آیا مردم بحرین نیز چنین تصمیمی را خواهند پذیرفت ؟ در این موقع آنچه به فریاد ملتها می رسد رفراندم است .
اما یک سوال:
اگرمردم بحرین در مقابل سه گزینه قرار گیرند به کدام یک رای خواهند داد؟؟!
اول حفظ استقلال
دوم پیوستن به عربستان
سوم پیوستن به ایران .





برچسب ها : رفراندم . بحرین  , 
      

       جناب آل سعود احساس قدرت می کند و دهان بازکرده تا بحرین را ببلعد .کوچکی جزیره بحرین شیوخ عربستان سعودی را به اشتها آورده که اولین لقمه ازخلیج فارس را مزه کنند . فارغ از اینکه این لقمه بوی ایران می دهد . درست است که بحرین اکنون کشوری مستقل است و در مجامع بین المللی شناخته شده است اماهنوز چاک پیراهنش که از ایران جدا شده دوخته نشده است و هستند ایرانیانی که در آن جزیره زندگی می کنند و از ایرانی بودن آنها که بگذریم البته از شیعه بودن اغلب مردم بحرین نمی شود گذشت . پس به سعودیها اخطار می دهیم که :
این لقمه بد جوری گلوگیرتان خواهد شد . با هیچ سنمه ای فرو که نخواهد رفت وبا هیچ چهارشاخی بیرون هم نخواهد آمد . و آنجاست که سعود و آل سعود خفه خواهند شد و دیگر باید به فکر جمع کردن بساطتان باشید تا گسترش حکومت ناشایست ووهابیتان .
شما اگربتوانید خود را بدون آویزان شدن به آمریکا و اسراییل اداره کنید هنری بس بزرگ انجام داده اید پس انگشت درلانه اژدها نکنید و بگذارید این اژدهای بیداری اسلامی فعلا سر به سوی کشور عربستان نکندهرچند غیرممکن است که از حرارتش درامان باشید.
پس: عقب گرد

   




      

چهارمین سفرآقای دکتر ویارانش به خراسان رضوی درحال انجام است و تیم رییس جمهور شدیدا سرگرم حل وفصل امور استان هستند . این صدمین سفر آقای رییس جمهور به استانهای کشور در طول مدت ریاست جمهوری ایشان است . کار بسیار ارزشمندی که کمتر رییس دولتی در جهان انجام داده و یا خواهد داد . اما
در مراسم استقبال و بازدیدهای رییس جمهور دیده می شود که نامه های بسیاری در پاکتهای متفاوت به ایشان و اطرافیانش تحویل می شود .یکی از این نامه ها را مش غلامحسین مشهدی نوشته .
خبر:چهارمین سفر استانی ریاست جمهوری وهیات دولت روز پنجشنبه انجام خواهد شد . استقبال عمومی است .
             مش غلامحسین که این خبر رااز رادیو می شنوه بسیار خوشحال می شه . انگار دریچه ای به اطاق تاریک کودکش باز می شه.هنوز سه روز مانده تا پنجشنبه . چکشش را روی میز میذاره و به خانه میاد. روی تاقچه های اتاقها به دنبال چیزی می گرده . خانومش می پرسه .به دنبال چه میگردی ؟میگه هیچی خودم پیدا میکنم . خودکاری پیدامی کنه و ورقی از دفتری جدا می کنه و شروع میکنه به نوشتن . اما نه . نمی شود . اینجوری نمیشود . باید ورق بهتری باشد . پاکتی هم می خواهد . به لوازم التحریر سرکوچه می ره و یه ورق با یک پاکت نامه می گیره . دوباره شروع به نوشتن می کنه . مادر مرتضی می گه: چی می نویسی ؟ پاکت برای چیه ؟ غلام حسین با نگاهی که پر از امید است می گوید : نامه می نویسم . نامه . احمدی نژاد میخواد بیاد مشهد میخوام براش نامه بنویسم شاید یه فکری برامون بکنه .عصمت خانوم میگه : خداخیرت بده .بنویس ولی میدونی چقدر نامه براش می نویسن؟ مگه اون بنده خدا چقدر می تونه نامه هارو بخونه . اگه می نویسی باید سعی کنی بری جلو وبه دست خود خودش بدی .اینجوری امیدی هست .
غلامحسین همونجور که به نوشتن ادامه میده میگه . ای بابا . بااین پای دردناکم مگه میشه تواون شلوغی ؟ حالاهرچی خدا بخواد . یه باره کاغذو که تا نصفه نوشته مچاله می کنه و میندازه دور . زنش میگه چی شد چرا پشیمون شدی پس ؟ میگه راست می گی باید اساسی بنویسم . میرم عکاسی سرکوچه می گم برام کامپیوتری بنویسن . اونجوری آقای رییس جمهور راحت تر می خونه . میره عکاسی محل میگه ممد آقا میخوام برام یه نامه بنویسی با کامپیوترت . محمد آقا هم میگه باشه همین عکسو چاپ بگیرم مینویسم حاجی چشم بشین .
خب بگو چی بنویسم ؟حاجی میگه بنویس
سلام آقای رییس جمهور . میدونم خیلی کم وقت دارید و نامه ها هم زیاده ولی خواهش می کنم تاآخرش بخون . آقای احمدی نژاد من همه گرفتاریهامو خودم برطرف می کنم . مشکلات زندگی و دخترا و پسرامو مرتفع می کنم ولقمه نونی براشون پیدامی کنم با زحمت کشی .عوارض شهرداریو قبضهای آب وبرقو گاز وظیفمونه که بدیم .  اما یه مریض دارم که اول از خدا شفاشو میخوام بعدهم به کمک شما احتیاج دارم . آخه این روزها دارو ودرمان برای ما فقیر بیچاره ها خیلی گرون تموم می شه .بیمارستانها اول پول می خوان بعد مریضو معاینه می کنن . تازه هیچکدوم از دکترای خوب توی محله ما نیستند .همشون یا توی احمد آبادند یا توی اون بالاشهر و این حاشیه های شهر که دکتری نداره . میدونی برای حتی رفتن به مطب یکیشون باید چقدر کرایه بدیم . ؟  دکتر جان نداریم .باور کن نداریم . آقای رییس جمهور بچه ام از سه چهار سالگی بیماری گرفته و الان که یه جوون 23ساله هست جلو چشمم داره پرپر میزنه . دلم میخواست مثل بقیه منم امکانات مالی بهم اجازه می داد چند تا دکتر خوب می بردمش تا بهتر بشه . میگن توی تهران می شه کارهایی برای این مریضا کرد .اما من میگم تو همین مشهدم میشه .فقط یه بیمارستانی باشه که ما بی بضاعتها رو بپذیره .مثل اون قدیما که بیمارستان امام رضا (ع) دولتی بود وکم پول می گرفت .  آقای رییس جمهور می تونی کمکم کنی ؟ راستی خدا خیرت بده که میای از شهر و روستاهای کشور سر میزنی . اگه به منم نرسیدی عیب نداره به دیگران هم که برسی انگار به بچه ی من رسیدگی کردی . اجرت با فاطمه زهرا (س) . والسلام .
روز پنجشنبه مش غلامحسین از ساعت 7 صبح میاد فلکه بسیج منتظر میمونه تا کاروان رییس جمهور از راه برسه . تا چشمش به ماشین دکتر می افته اشک به پهنای صورتش جاری می شه و از اینکه رییس جمهور مردمی و بی تکبری داره اشک شوق می ریزه که یه مرتبه یادش میاد باید نامه رو به دستش برسونه . با تلاش زیاد جلو میره و نامه شو بالا نگه می داره که مچاله نشه . همینجور که گریه می کنه و جلو میره یه دستی نامه رو ازش می گیره .وقتی سرشو بالا میاره میبینه تودستهای احمدی نژاد و اطرافیانش کلی نامه ی که معلوم نیست نامه اون دست کدومشونه . بازم واگذار میکنه به خدا و میگه توکلتوعلی الله ... 
                                                                                       




      

سرکوچه کنار رفیقش نشسته بود .رفتم اونطرف خیابون واستادم .می خواستم بدونم میتونه هنوز چهرموازدور تشخیص بده یانه ؟ دیدم داره به رفیقش منو نشون میده و یه چیزایی بهش میگه . فهمیدم که هنوز سوی چشماش قدرت تشخیص داره . خوشحال شدم .رفتم جلو سلام کردم .گفتم بریم یا میخوای هنوز بشینی . گفت توبرو قرصامو بگیر بیار .من بیام چیکار . گفتم بیا بریم ،هم دکتر یه معاینت می کنه هم باهم یه راهی میریم .گفت ای بابا ولمون نمی کنی . باشه بریم . دستشو گرفت به زانوشو با یه یاعلی گفتن از اعماق دل از جا بلند شدو صندلی پارچه ای شوجمع کرد حرکت کرد به سمت خونه . بایه فاصله چند متری مشایعتش می کردمو با خودم می گفتم :خداروشکر میتونه خودش راه بره و کارهاشو انجام بده . حاضر شدکه بریم .گفتم با همین زیرشلواری ؟! گفت خوبه دیگه بریم . شانس خوبی داشت .وقتی رسیدیم جلو مطب دکتر یه جای پارک توی اون شلوغی عجیب خیابون عارف برای ما مونده بود . دستشو گرفتم از پله ها رفتیم بالا .توی مطب دکتر تمام صندلیها پر بود .البته روی خیلی ازاونا جوونایی نشسته بودن که از بنیه بدنی خوبی هم برخوردار بودن . ولی چند تا پیرزن وپیرمرد ایستاده بودن . باخودم گفتم شاید خیلی حالشون خرابه .وگرنه اونها هم میفهمند که این بنده های خدا نمیتونن سرپا بایستند. به هر جهت نوبتون شدو رفتیم داخل . دکتر تا دیدش شناختشوگفت چطوری بابا؟ گفت :خوبم شکر. فقط سرم صدامیده و...دکترهم طبق معمول معانتاتشو انجام دادو دارونوشت . اومدیم سر راه داروهارو گرفتیم و سمت خونه روانه شدیم . توراه یه خواهشی ازش کردم . گفتم بابا !بابا!یه کم برام دعاکن . جواب نداد . دوباره گفتم بابا یه کم برای من دعا کن . گفت : میدونی که دعا نمیکنم ؟! گفتم میدونم دعا می کنی ولی من یه دعای مخصوص می خوام . گفت: دعامی کنم خدا همه چیز بهت بده .سلامت باشی .گفتم بابا من که می دونم از این دعاها برام می کنی .شکر خدا همشم مستجابه .چون الحمدلله همه چی دارم .بچه های خوب .دستمونم به دهنمون می رسه . شغل خوب وآبرومندی هم دارم . گفت پس چی می خوای ؟ گفتم بابا ، دعاکن شهید بشم .شهید . اگه تو دعا کنی خدا قبول می کنه . باهمون حال بیماریش یه نگاهی توصورتم کرد و هیچی نگفت . اشکاش از زیر شیشه زره بینی عینکش به درشتی یه مروارید دیده می شد . نمی دونم تو دلش چی می گذشت . داره دعا می کنه یا باخودش می گه ...
پدر، کیمیای کم یابیست .هر کی داره قدرشو بدونه اونهایی هم که ندارن کاری کنن که مردم خداپدر بیامرزی بهشون بگن ...





برچسب ها : پدر.کیمیا.عشق  ,