وقتی می خوان داستانی بگن که معلوم نباشه قهرمانهای داستان کیه و چیکاره اند میگن: یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیشکی نبود . ولی من میخوام داستانی بگم که قهرمانش اونی هست که داره می نویسه . پس خدا هست منم بنده خدا یم و الان هستم . یه روزا یه آرزوهایی دور سرم می چرخید که فقط تو فیلمها می شد دید . یه روزا یه چیزها از خدا می خواستم که فقط از ما بهترون اونجور چیزها رو داشتن . یه روزهایی هم برا خودم یه آینده ای تصور می کردم که الان از اون تصورات خبری نیست .
چرخ دنیا چرخیدو چرخید تا یه روزگاری برای من محیا کرد که تو قوطی هیچ عطاری پیدا نمیشه که هیچ ! تو آرزوها وتصورات خودم هم دیده نمیشه . یه جا اوج عشق .یه جا اوج نفرت .یه جا آخر محبت یه جا آخر بی مهری .یه جا خنده و شادی یه جا درد وغصه . یه جا کاغذو قلم یه جا کاشتن چوب قلم .یه جا آرزوی دیدار یه جا فرصتی برای فرار . آخ که چه خانه ای ساخته ای برایم خدا ،که خونه غمم شده زندانو خانه دلم شده باغ بهشتت . آخ که چه یاوری داده ای خدا ، که غم گسار خونه ام شده و می گسار خانه ام .
خدایا میدونم که نمی دانم که تو میدانی . اما اندازه صبرم کم است و دلم یاقی . تحمل ندانستن رازهای نهفته در دانسته های توبرایم سخت است و شاید روزی پرده بدرم و اسرار فاش کنم و فریاد برآورم که خدایا : تو چها که به من دادی و چها که ستاندی . هرآنچه دادی سپاس و هرآنچه ستاندی شکر . وخدایا چرا اینچنین در بین آسمان و زمینت نگهم داشتی . وخدایا چرا نه بهشت را برایم دایمی می کنی و نه از جهنمت دورم می کنی .و خدایا چرا بی تابم نمی کنی که سر به بیابانهای پهناورت بگذارم تا شاید لقمه سگان گرسنه ای شوم که توله هایشان لب بر پستان بی شیر مادر دوخته اند . و خدایا اگر باید زنده باشم چرا زنده نیستم . واگر باید مرده باشم چرا نمرده ام . وخدایا شاکی نیستم که بین آسمان و زمینت مانده ام .شاید تو گفته ای چه کنم و من نمی دانم . پس خدایا چه کنم .چه کنم . ..
یکی میخواهد با دستهایش نوازشم کند .یکی میخواهد با دستهایم ستایشت کنم .یکی میخواهد با لبهایش پرستشت کنم .یکی می خواهد باذکرم عبادتت کنم .آیا تو نمی خواهی استجاب الدعوه اش شوی؟ میخندی به من ؟ بخند ای خدای شادیها .بخند ...
مدتها بود چشمهایم خیس نشده بود .با تو درگیر بودم که می خواهی با من چه کنی که پاسخم رااز دل دیگر بنده ات دادی و با حلقه های اشکم امضا کردی .چه همزمان و چه آنی . حقیقتی است ، که اگر بخواهی می شود هر چیز بشود . کن فیکون ...
وخدایا ....دیگر هیچ
شاید اگر زلزله ای سهمگین برزیل را می لرزاند اینچنین که در فوتبالشان اتفاق افتاد اشک نمی ریختند . بازی آلمان برزیل و باخت برزیل با 7 گل چنان رنجی بر دل مردم برزیل گذاشت که دیگر التیام آن جبران ناپذیر است . کشوری که وقتی می خواهند نامش را ببرند می گویند کشور فوتبال و قهوه . آنها همه ی ادعایشان فوتبالشان بود که در یک صحنه جهانی آن را از دست دادند . اگر تا کنون فقط آرژانتین منفور شده آنها بود ، حالا نام دیگر یعنی ژرمنها نیز افزوده شد. به هرجهت دولتمردان برزیلی کار سختی در پیش خواهند داشت . با اختلافاتی که از قبل از برگزاری جام جهانی بین گروههای سیاسی این کشور ایجاد شده بود ، قطعا این باخت و افسردگی مردم به آن بیشتر دامن خواهد زد و اگر در تونس خودسوزی یک دانشجو باعث حرکت انقلابی مردم شد شاید در برزیل باخت سنگین تیم ملی فوتبالشان ضربه های سهمگینی برپیکره دولت برزیل بزند .
بچه ها فردا مسابقه داریم .مسابقه با مالدیو . آها شاید جوونا یادشون نباشه بازی با تیم مالدیو رو . یه سالی تیم ملی فوتبالمون با مالدیو بازی کرد هیفده تا گل زد . آره تو یه بازی . بعد از اون بازی هر وقت به تیمی می باختیم ، مردم می گفتن : فکر کردن مالدیوه ! تا رسیدیم به جام بیستم . وقتی قرعه کشی می شد اسم آرژانتین زودتر از بوسنی در اومد . همه انگشت به دهن شدیم که وای مسی رو چیکار کنیم و ریماریو رو کی بگیره . وقتی اسم بوسنی به عنوان تیم سوم در اومد خیلیها از جمله مجریهای شبکه یه نفس راحتی کشیدن که آخیش خوب شد اقلا یه برد داریم . کسی فکر نمی کرد که ایران بتونه آرژانتین رو متوقف کنه ولی از بوسنی ستا گل بخوره . آخه آقا مربی ، وقتی فقط و فقط برای صعود برد لازم داری برای چی از همون اول دفاع می کنی ؟ خب دوتا گل بزن بعد برو دفاع کن . اینهارو بی خیال . فقط بچه ها خیلی باحال جلو بهترینهای دنیا بازی کردن . اون آقا مسی که مونده بود چیکار کنه . به هر حال فوتباله دیگه . گل نزنی گل می زنن. حالا باشیم تا جام ملتهای آسیا و این کشورکها مثل قطر وبحرینو وکویتو ... پس خدا قوت بچه های تیم والیبال !!!
سلام .توکل به خداوتلاش دوبال موفقیت است که شما دارید .پس برای پرواز از سکوی آمار ،ساعت 10به کلاس 241 مراجعه کنید.
این ییامکی است که 12 ساعت پیش یعنی یک ساعتونیم مونده بود به امتحان درس آمار استباطی برای همکلاسیام ارسال کردم . یه جوری به نظرم بهشون روحیه دادم .آخه می دونستم که خیلی تلاش می کنن. یه عده مثل من برای عبوراز سد آمار و پاس کردن درس و یه عده برای گرفتن نمره مطلوب و پایین نیومدن معدل ترم و کل.
ساعت 10 شد و 10:5 دقیقه استاد با پاکت سوالها اومد وبعد از خوش بشی که جزء مرامشه ، این عبارت رو گفت: دوجور سوال دارید . یه جورش 40دقیقه وقت داره و بدون استفاده از کتاب و جزوه است یه جور سی دقیقه با استفاده از کتاب و جزوه وبدو ن مشورت و استفاده از تلفن همراه .
نوع اول توزیع شد . فکر میکردم بلدم ولی نمی دونم چجوری بنویسم . هرچی خونده بودم و شنیده بودم جلوم رژه می رفت .آزمون T میانگین با ارزش ثابت . میانگین مستقل و وابسته . فرضیه صفر وخلاف .آلفای یک صدم وپبج صدم .کی رد می شه کی تایید می شه .اگه حجم نمونه کمتر از سی بود حتما t واگه بیشتر بود z و t فرمولهای مملو از ss ,ms,fob تحلیل واریانس یه راهه و دوراهه و خی 2 و آزمونهایی با نامهای روسی وانگلیسی مثل کراس کالواریس و u من ویتنی و کالموگروف اسپیرنف و ویل کاکسون و... یه باره مثل هوار ریختن روسرم . کدوم سوال با کدوم یکی؟ ریختم حافظمو رو کاغذ اما مشکوک به همه ی پاسخها .
از استاد بگم . سرکلاس می گفت :من اینجوری سوال نمی دم که چی روتعریف کنید وچی رو نام ببرید . همینجوری هم شده بود .فقط یه کسی که عمیق به حرفها ومثالهارو گوش کرده بود می تونست جواب سوالها رو بده . نه یکی مثل من که وقتی می شینه تو کلاس فکرش به هزار جا می ره تا استاد بهش بگه فلانی شنیدی چی گفتم؟ مشکل نداری؟ تازه وقتی میاد توکلاس و مشکل هم داره میگه : بله استا فهمیدم چی شد . نه مشکل ندارم . و استا میره بحث بعدی... میگفت : اسیر این اسمهای ثلمبه سلمبه نشین .کالموگروف اسپیرنف!!!. اینها آزمونهای ساده ایست . ولی من گرفتار همونها شدم . گرفتار فرمولهایی که هر کدومو چهار مرتبه نوشتمو جزء جزء اونو برا خودم تعریف کردم .
یعنی نفهمیدم چی باید یاد بگیرم . چی مهمه در آمار استباطی .
70دقیقه گذشت فکر کنم 40یا 50دقیقه هم استاد تمدید کرد .به هرجهت همه ی سوالها رو جواب دادم . استاد همونجا صفحه اول امتحانو تصحیح کرد و هر کس ورقشو میداد می تونست ببینه چیکار کرده . وقتی ورقمو دادم و صفحه اول امتحانمودیدم زانوها شل شد . یعنی همش غلط ؟ وسایلموجمع کردم و اومدم بیرون . نشستم اذان گفتن نمازو خوندم ولی می دونستم هنوز نمی تونم رانندگی کنم . روی صندلیهای محوطه نشستم و به دوران کارشناسی فکر کردم . واینکه چرا حالا نمی تونم چیزی که بلدم روی کاغذ بیارم .؟ یه شیش ساعتی از امتحان گذشته بود و تقریبا حوصله حرف زدن باکسی رونداشتم . فقط به این فکر میکردم که بهتره انصراف بدم و ... یکی از هم کلاسیها پیام داد که من هنوز تو شوک امتحان آمارم . یه جوری از جا پریدم . و براش نوشتم شماکه تو شوک امتحان باشید من باید چه کنم ؟ آخه اون یکی از شاگرد زرنگامون هست که در این درس مهارت داشت . شاید یه جوری این پیامش آبی بود روی آتش غمهای من که فکر می کردم فقط من امتحانو سخت دیدم . اومدم خونه .برای اینکه به خودم آرامش بدم بیل رو برداشتم و شروع کردم باغچه بیل زدن . ولی ...
به قصد نوشتن نشستم پای سیستم . آخه با نوشتن خیلی آروم میشم . حتی اگه داستان سخت ترین غصه هام باشه .همین که سیستم بالا اومد اسکایپ پیام داد و دید استادم به دلداریم اومده .نوشته بود سعی کردم مشروط نشی . هنوز آنلاین بود . جواب دادم که به فکر انصرافم و...و دوباره جواب دادو گفت : حیفه و.... غصه بعدیم درست شد . اسکایپه نه ایمیل ! از خودم پرسید یعنی نمی خوای حرف بزنی .نمره نیاوردی خجالت نداره که . تماس برقرار کردم . دیگه غصه افتادن از آمار رو نداشتم . دلم می خواست یه گریه ناب بکنم . نه برای اینکه درسو اقتادم .برای اینکه خدا چقدر منو دوست داره که هم صحبت معلمها کرده منو . اینها رو گفتم به استادمو خداحافظی کردم . دلم خالی شد .البته گفتم خیلی پیچوندین واستادهیچ قضاوتی نکرد جز دلداری من . جالب اینجا بود که دقایقی بعد دوستان پیام دادن ، نمره ها روی سایت دانشگاه ثبت شد و من که نتونستم از سکوی آمار پرواز کنم باید این درسو ترمهای بعد تجدید کنم با یه روحیه تازه باید آماده بشم برای امتحانای بعدی که بتونم جبران معدل کنم . که از مشروط شدن فاصله بگیرم . آمار درس شیرینیه اگه یادش گیری...
چند شب پیش خدا توفیقی داد به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) رفتم . فرصتی شد تا به دارالقران بروم و با شنیدن قرائت قرآن توسط قاریان خوش صدا و با ذوق حریم دلم را صفایی بدهم و غبار نخوت و کسالت را از دلم پاک کنم. کلام خدابا با آوای خوش قاریان چنان در وجودم اثر کرد که بارها با خود گفتم اینجا قطعه ای از بهشت است . مجری برنامه اعلام کرد که بعد از حضور حافظ قران ، قاری بین المللی آقای حسنی کارگر قرائت خواهد کرد . صوت زیبای حسنی کارگر و سبک بسیار بدیع و دلنشین او مرا مجاب کرد که تا پایان مجلس بنشینم و از ارائه محفوظات حافظ قران استفاده کنم . اما
آقایی آمد و بر تخت قرائت جلوس کرد .پس از حمد وثنای الهی از حاضران خواست قسمتی از آیه ای را تلاوت کند . فردی قسمتی را شکسته بکسته خواند و او ادامه آن آیه را خواند و سپس گفت : آیه چند ، در چه سوره ای، قبل آن چه آیه ای ، بعدش چه آیه ای، و... دوباره از حاضران خواست که شماره صفحه ای برایش بخوانند و بگویند که او چند صفحه بعد را بگوید که در اول صفحه چه نوشته شده است ؟ و او توانست 65 صفحه بعد را بگوید که چه نوشته شده و به سمت اول قران و سمت آخر قران صفحه شماری کرد و کلمات اول صفحه را بازگو نمود .
چه می خواهم بگویم ؟ آیا به هنر و تخصص این فرد شکی دارید؟ آیاکارارزشمند او که حفظ قران است را تحسین نمی کنید؟ قطعا شما هم مثل من به او آفرین می گویید . اما آیا در حضور جمع چنین روشی درست است ؟ آیا بهتر نیست حافظان به بیان پیامهای قرانی بپردازند ؟ آیا شمارش صفحات قران و بیان کلمات اول صفحه معنویتی برای جمع به ارمغان می آورد ؟ بهتر نیست آیه ای خوانده شود ، تفسیر شود و از معانی آن دیگران بهره مند شوند ؟ به هر حال از نگاه من که کار جالبی نبود . خواندن برعکس آیان قران اصلا کار زیبایی نیست چه برسد که روا باشد . بهتر است مسوولین آستان قدس این روش را بازبینی کنند و از برنامه دارالقرآن حذف نمایند .
آی سلامتی کجایی؟ سلامتی با توام کجا رفتی ؟ آهای سلامتی با توام .مگه کری می گم برگرد . تو بهترینی .برگرد .
روز یا هفته معلم بهانه ای است برای یادآوری تلاش عاشقانه معلم. تلاشی که در هیچ کتابی جز قرآن ترجمه نشده است . ن والقلم ومایسطرون . که اگر نبود معلم ، قلم از نوشتن باز می ماند. این معلم است که به قلم امر می کند بنویسد . حق تعالی اول معلم است که به قلم جهان هستی امر به نوشتن می کند و بعد از او معلمینی که با الهام گرفتن از پروردگار نوشتن رابه دیگران می آموزند . اما معلمی !!
هر باسوادی معلمها داشته و در پای درس باسوادهایی نشسته و نوشتن و خواندن آموخته . اما هر باسوادی نمی داند معلم و معلمی یعنی چه ؟ گاهی پیرامون معلمی اینگونه فکر می کنند که فردیست مثل بقیه .درس خوانده ، به دنبال شغلی گشته و ار قضا معلم شده . می آید سر کلاس ، میگوید و می رود و فردا باز می گردد تا بگوید و برود که اگر نگوید حقوق ماهش را نمی دهند ویا او را استنتاج می کنند . این تفکر نهایت نادانی و نشناختن معلم و حتی کلمه معلم است . معلم !
معلم یا معلمی نه اینکه باید ، حتما از عمق وجود افرادی بیرون می آید که معلم هستند . یعنی اگر قرار نبود آنها معلم باشند ، اکنون معلم نبودند .
معلم چه می کند؟ با چه کسانی ارتباط برقرار می کند تا به آنها من علمنی حرفا داشته باشد تا من سیرنی عبدا بشنود ؟ معلم چه تفکراتی دارد و با چه افکاری وارد کلاس می شود ؟ آیا می توان انگشت اشاره به سمت معلی برد و گفت او با تفکر یاد ندادن وارد کلاس شده ؟ ! می شود نشان داد؟!!! قطعا جواب خیر است . معلم همه وجودش را برای یاد دادن به کار می گیرد .
بگذارید حرف دلم را بگویم . معلم مثل مادری است که هنگام پر شیر شدن سینه اش به دنبال کودکش می گردد که مباد قطره ای به زمین بریزد وکودکش از آن قطره محروم بماند . معلم همه ی همه ی آرزویش این است که بتواند بارقه امیدی برای یادگیری در چشمان شاگردش ببیند و شکر الهی بجا آورد که : خدایا خوشحالم که توانستم من علمنی حرفا باشم . آه که چه صفایی برای معلم دارد هنگامی که به شاگردش بگویددانستی چه گفتم ؟ واو برایش شرح شنیده هایش را تفسیر کند . وای آن لحظه لحظه عشق بازی معلم با دلش است . عشق می کند .من توانستم بیاموزم . او فراگرفت آنچه من گفتم . گاهی استادم میگوید : خوشحالم که حرفهایم را فهمیدید . فکر نمی کنم خوشحالی دیگری شیرینتر از این خوشحالی داشته باشد .
معلم !
معلم شمع نیست . معلم سوسو نمی زند .معلم کم نور وپرنور نمی شود .معلم منور است ومی فروغد. معلم دلهایی را روشن می کند که هیچ نوری نمی تواند در آنها نفوذ کند چون معلمی ادامه معلمی خداست . معلم برای هر شاگردش منبع نوری جدا دارد . بایکی از سر مهر .بایکی از سرمرام .با یکی از سر لطف و بایکی از سر دلنوازی . معلم هر شاگردش را به گوشه ای از قلبش وصل می کند و با هر تپش او را احساس می کند که الان چه می خواهد بگوید و الان در چه اندیشه ای است . دیده اید گاهی معلمها می گویند : فلانی امروز سر حال نیستی! این حرف نه از دیدن چهره شاگرد است که عمق وجود او این پیغام را می شناسد .
معلمم و معلمهایی که این دل نوشته مرا می خوانید روز و هفته معلم برشما گرامی باشد .
به فرموده امام عزیزمان معلمی شغل انبیاست . پس بر این رسالت افتخار کنید که هیچ امر خیری بر معلمی بالاتر نیست . یا علی .
سی سال افتخار داشتیم در کلاسهای درسمان برای بچه های انقلاب بگوییم روزگاری در این کاخ های شاه هرزگی می شد و انقلاب باعث شد این کاخها به موزه هایی برای عبرت شاه منشان و پادشاهان تبدیل شود . انقلاب باعث شد مردانی قدم به این کاخها بگذارند که چشم از زرق وبرق آن دوخته اند و فقط در تلاشند دردی از دردهای مردم وپا برهنگان انقلابی را درمان کنند . ,کم کم داشتیم فراموش می کردیم که پولهای این مملکت که از دل زمین با عرق کارگران شرکت نفت بیرون می آمد خرج عیاشی عده ای کاخ نشین می شد . دردو حسرت آن روزها در مراسم دعای کمیل رجاییها وخامنه ای ها کاخها را برایمان به محلی ارزشمند تبدیل کرده بود که دیگر در گفتن نام کاخ سعدآباد ننگی به چهره نداشتیم . واقعا خبر صحت دارد ؟ شب ولادت بانوی بزرگ اسلام . مظهر زهد و عبادت . دختر اشرف مخلوقات .همسر امیر مومنان که شمع دولت را در امور شخصی خاموش کرده ؛ در موزه های عبرت کاخ نشینان مراسمی برگزار شود که رقص و شو لباس با مانکنهای انسانی بزم آن باشد . آن هم به همت همسر مردی که خود را حامی محرومین و عاشق کوخ نشینان می داند ! یکی یگوید که حقیقت ندارد .شنیده ها را همه شنیدند بازگو کردنش ننگی تازه است . اما هر کس بانی این مراسم بوده که من کبری می خوانمش بداند . باید از مردم ، خانواده شهدا ایثارگران و زنان عفیفه این مرزوبوم عذرخواهی کند .
افتخار می کردیم که همسران رییس جمهورهایمان محجبه و با وقار هستند ودیگر ننگ دوران فرح و اشرف را از خاطر زدوده بودیم . تا اینکه ..
از یک سوفریاد برمی آورند که از گرفتن یارانه انصراف دهید تا درد محرومان را چاره کنیم از یک سو مشت مشت سکه یه پای میهمانان می ریزند . از یک سو سفره مردم را با برنج وارداتی که پرندگان هم نمی خورند متبرک می کنند از یک سو در تالار حافظیه کاخ سفره هایشان را با انواع غذاها آراسته می کنند .
هشدار برای آنها که خود را صالح و صاحبه می دانند که اگر صالح نشوند از اریکه قدرت به زیر کشیده خواهند شد . والسلام .
حضور مقام معظم رهبری در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس با توجه به انتخاب مکان و زمان ، بازتابها و برداشتهای متفاوتی دارد ، ایشان درروزهای اول سال 1393 قدم به منطقه عملیاتی آبادان گذاشتند . منطقه ای که در روزهای اول جنگ در محاصره دشمن بود . با فرمان امام خمینی (ره) به نیروهای نظامی و تعیین مهلتی برای شکستن حصر آبادان ، عملیان ثامن الائمه آغاز شد و دشمن به عقب رانده شد و آبادان از محاصره رهایی یافت . به نظر می رسد مقام معظم رهبری در سال (اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی) با حضور در منطقه مذکور قصد دارند به مدیران جامعه تفهیم کنند با اینکه در روزهای اول جنگ امکاناتی برای مقابله با دشمن نداشتیم اما مدیریت جهادی باعث شد فرمان حضرت امام محقق شود و حصر آبادان شکسته شود .مقاومت مردم از یک سو ومدیریت جهادی دوران دفاع از سوی دیگر باعث سرآغازی برای پیروزیهای رزمندگان شد تا جایی که دشمن و مجامع بین المللی وادار به پذیرش خواسته ها وشرایط ایران گردیدند . اکنون نیز می توانیم با عزم ملی و مدیریت جهادی مشکل اقتصادکشور را با اتکا به توانمندیهای داخلی حل کنیم و برای شکستن حصر اقتصادی گام بلندی برداریم تا دست نیاز به سوی دیگران نداشته باشیم . وقتی کشوری در تامین نیازمندیهای خود نیاز به تصمیم گیری کشورهای استعمار گر داشته باشد قطعا در بخش فرهنگ نیز باید تابع شودو ازارزشهای اجتماعی ودینی خود دست بردارد واینچنین می شود که جریان آندلس پیش می آید .
حال باید به اتنظار نشست و عملکرد مدیران کشور را درسالجاری ارزیابی کرد که آیامفهوم مدیریت جهادی را درک کرده اند یا هنوز در مدیریت غربی غرق هستند و برای انجام ماموریتها نیاز به نظریه تیلور دارند .
تا کمتر ازچهار ساعت دیگر سال 1392 به پایان می رسد و بهار 1393 آغاز می شود . طبق معمول مقام معظم رهبری در سخنان خود ، سال را نامگذاری می فرمایند و به عبارتی شعار سال مشخص می شود .
شعار سال چراغ راهی است برای مسئولین نظام و مردم تا در فعالیتهای سیاسی اجتماعی و اقتصادی خود آن را سرلوحه امور قرار دهند و برای تحقق آن تلاش نمایند . مقام معظم رهبری در سالهای گذشته با مشخص کردن شعارهایی هدفمند و متناسب با نیاز جامعه ایران و جهان اسلام توانستند به حرکتهای ایرانی و اسلامی جهت بدهند . در ایران توسعه علمی ، اجتماعی و سیاسی به اوج خود رسید و در جهان اسلام نیز بیداری اسلامی دستاورد عظیم توجه رهبر جهان اسلام به بیرون از مرزهای ایران بود .
سال 1392 سال حماسه اقتصادی و حماسه سیاسی نامگذاری شد . با حضور پر شور ملت در انتخابات ریاست جمهوری و تعیین رییس جمهور منتخب بدون هیچ درگیری و اختلافی حماسه سیاسی به وقوع پیوست .
ایجاد مشکلات اقتصادی و اوجگیری تحریمها و فشار تحمیل شده برمردم در ابعاد اقتصادی ومعیشتی این قسمت از شعار سال را عقیم گذاشت . لذا بعیدبه نظرمی رسد که مقام معظم رهبری در شعار سال جدید نگاهی به سوی اقتصاد نداشته باشند . از سویی ایشان در روزهای آخر سال نگرانی خود رااز اوضاع فرهنگی کشور ابراز کردند و قطعا توجه خاصی به موضوع فرهنگ خواهند داشت . حال اینکه ایشان چگونه این دو مقوله متفاوت از هم را در شعار سال بگنجانند باید ساعاتی دیگرصبر کرد . شاید پیشگویی من نیز درست نباشد و موضوع مهم تری برای نامگذاری سال 1393 مد نظر رهبری نظام باشد .