سلامی به گرمای خاک خوزستان . سنگرهای بی نشان باران خورده سالهای تنهایی . از جبهه می گویم که غریبی اش دل رزمندگان روزهای سخت را به درد آورده . امروز دیگر بوی باروت از آنجا نمی آید . صدای توپ و تانک از پشت خاکریزهایش به گوش نمی رسد  . راستی تهران چه خبر ؟ مگر خبری بوده ؟ میگویند صدای شلیک می آمده . چی شده ؟ دشمن تا کجا آمده ؟ کو ؟ کجاست ؟ چه شکلیست ؟ درکدام لباس است ؟
دیروز می گفتند شمال باران خوبی آمده . البته کشاورزان ناراضی به نظر می آمدند . فکر کنم زمان جمع آوری محصول برنجشان همین روزهاست . حالا جمع کردن برنج لازم است اما باید به انبارها بسپارند .
پرت و پلا نمیگویم . میخواهم فضایی باز کنم که به درد هم بخوریم . گرمی خاک جنوب و گرمی انبارهای برنج شمال و گرمی گلوله رها شده از سوی قاچاقچیان مواد مخدر در شرق و خنکای استقلال طلبی در غرب ، زیر سر استعمار پیر انگلیس است .
چرا خاکریز ؟؟!
بهترین حفاظ در دوران دفاع از خاک پاکمان خاکریز بود . جان پناه جان ها بود و مانع نفوذ دشمن . می خواهیم بار دیگر آن را بنا کنیم تا حفاظی باشد در مقابل تهاجم سایبری دشمن . از تو کمک میخواهم و با تو به گفتگو خواهم نشست . از هر جنسی که باشی .