من نمیدونم توی این سفر راهیان نور چه سری خوابیده . هر سال که میری یه ره آورد تازه ای بدست می یاری . هرسال یه گروه جدید از شهدا دعوتت می کنن و در یه موقع خاصی خود نمایی می کنن . امسال وقتی رسیدیم فکه یه عده دیوونه دستور داده بودن تو این وضعیت که روزی چند صد دستگاه اتوبوس برای زیارت اونجا میرن ؛جاده شو آسفالت کنن . برای همین راه بسته بود . هر چه خواهش کردیم که پیاده میریم گفتند خطر انفجار مین هنوز هست و اجازه ندادند. عصبانی ولی با دلی شکسته رفتیم سمت فتح المبین . بعداز سه راهی شرهانی یه ایستگاه صلواتی دایر شده بود که اتوبوس ما اول مشتریشون شد . پا که گذاشتیم رو زمین انگار یکی محکم گرفت و کشوندمون به دل رملها . جلو جلوتر رفتیم به بهانه پیداکردن ترکشهای خمپاره که بعضی همسفرامون تا اون موقع ندیده بودند . یه منطقه بکر دست نخورده که هنوز آثار واقعی جنگ مونده بود . نه مثل بعضی یادمانها که شده نمایشگاه بنر وروسری و.. . از مسوول اونجا خواستم برامون توضیح بده اینجا کجاست . ای وای ای وای . گفت اینجا 110شهید داشته همشو پیدا کردیم جز 5 نفر . اسماشونو داریم میدونیم اینجا هستن ولی هر چی می گردیم نمی تونیم پیداشون کنیم . به دانش آموزا گفتم بچه ها ترکش پیداکردین ؟ گفتن زیاد . گفتم حالا بگردبن شاید شما بتونین شهدا رو پیدا کنین . ای وای .ای وای . بیش از یک ساعت خاک رملی اون منطقه با اشک بچه های پاک و معصوم طراوت گرفت . گریه می کردنو رملها رو با دستاشون زیرو رو می کردن . یه صوت زیبا هم می خوند : شهید گمنام سلام . شهید گمنام چرا اینجاخوابیدی . شهید گمنام سلام ...
خاکریز
نوشته شده توسط : محمد - تاریخ : دوشنبه 90/1/1 ساعت 11:21 ع
مطلب بعدی :
پدیده ای که پدیده شد