رفته بودم شهرک شهید رجایی یا همان قلعه ساختمان دیدن پدر ومادر .دیدم بابا یه صندلی گذاشته سرکوچه و آفتاب گرفته . بنده ی خدا مدتی است بیماره .دستشو بوسیدمو به شوخی گفتم : سیاحت می کنی بابا جون . درهمین حالو هوا بودم که چیزی نظرمو به خود جلب کرد . بیشتر بچه هایی که ازمدرسه برمی گشتند یه پلاستیک زیر بغلشون بود . بضیها پلاستیکشون بزرگتر بود بعضیها کوچکتر . خوب دقت کردم ،متوجه شدم داخل پلاستیک یه جفت کفش ، یه کاپشن وبعضیها هم یه پیراهن داره . از خوشحالی بچه ها می شد فهمید که چه خبر توی مدرسه بوده . از اصغرآقای ابزار فروش پرسیدم این کفشو لباسا چیه دست بچه ها ؟ گفت: هرسال چندتا خیر با آموزش و پرورش برای بچه های بی بضاعت منطقه لباس عید می یارن .نشسته بودم از جا بلند شدم که برق شادی رو بهتر توچشمای بچه ها ببینم . خیلی تند راه می رفتند .مثل آونکه می خواستند زود برسن خونه و به بابا و مادرشون مشتلوق بدن و بگن دیگه غصه کفش و لباس منو نخورین ، خدا جور کرد . گوشیموحاضر کردم یه عکس بگیرم ولی مگه می شد....خدابه بانیانش خیر بده .حقیقتا شادی بچه هادیدن داشت . رفتم خونه ی بابا احوالی از بقیه پرسیدمو دست مادرمو بوسیدم وراه شهر رو پیش گرفتم .توی راه توفکر کار خوب آموزش وپرورش بودم که نزدیکای پنجراه یه بنر روی ستونهای برق وتابلوها ی تبلیغاتی دوباره نظرمو جلب کرد . با خط درشت نوشته بود ، 75 متری رضوی افتتاح شد . روی بیشتر ستونها این بنرتقریبا دومتری نصب شده بود .تصمیم گرفتم تا قاسم آباد که می رم بشمارم ببینم تومسیرم چندتا ازاین تبلیغ وجود داره . آخه برام تعجب برانگیز بود که چرا یه مطلب اینهمه تکثیر شده باشه .مگه چه خبره . هم رانندگی می کردم هم می شمردم که توی خیابان توحید یه تبلیغ دیگه همه ی آماری که گرفته بودمو به هم ریخت . روی یه بنر شاید یه متری نوشته بود : به تعداد شهروندان گل می کاریم . تا ساختمونها ی مرتفع میدون فردوسی روی بیشتر ستونها همین تبلیغو نصب شده بود .یه حساب کتاب کردم بنر متری پنج شیش هزارتومان با هزینه نصب هرکدوم تقریبا دوهزار تومان ...اوف سربه آسمون می ذاره . این همه هزینه که فقط بگیم ما بخشی از وظیفمونو انجام دادیم . عجب! نا خودآگاه اون پلاستیکهای دست بچه ها یادم اومد که هیچی روش ننوشته بود . نه اسم خیر نه اسم مدرسه و نه اسم جای دیگه ای. پس کی میدونه اونارو کی به بچه ها داده؟! چجوری باید تبلیغ کنن که ، آهای مردم ببینید ما چه خدمت بزرگی به محرومین کردیم .!مضمون آیه قران به ذهنم خطور کرد که صدقات و کمکهاتون باید بی منت باشه .بدون ماشین حساب با همون فکر مشغولم حساب کردم اگه هربنر یه لنگه کفش یا یه جفت جوراب بشه چنتا از بچه های بقیه ی مدارس محروم مشهد دم عیدی شادو خندان از مدرسه به خونه می رن که بگن : بابا ، مامان ببین شهرداری مشهد برامون لباس و کفش وکیف وجوراب آورده!دیگه نگران ناداریمون نباشید... اونموقع مردم هم که از بلوار 75 متری رضوی عبور می کنن با تعجب می گن : احسن به شهرداری که بلوار به این بزرگی روبدون هیاهو افتتاح کرد .یا وقتی عطر گلهای بهاری به مشامشون می خوره با یه صلوات بر محمد وآل محمد قدر زحمات خدمتگزارانشون روخواهند دانست . با همین اندیشه ها رسیدم توی کوچمون دیدم هنوز شاخه های درختهای کاج وسرو که از سنگینی برف چندروز پیش شکسته بود کنار دیوار مونده . برای اونها هم دلم سوخت که کاش به جای کاج چناریا اقاقی می کاشتند ...
خاکریز
نوشته شده توسط : محمد - تاریخ : پنج شنبه 91/12/24 ساعت 12:50 ص
مطلب بعدی :
پدیده ای که پدیده شد