خداوند معلولین را همچون تابلوهای راهنمایی و رانندگی در بین مردم قرار داد تا اخطاری باشد برای وجدانهای بیدار.
گفتگو با نخبه ی معلول ، رضا اسدی که از داشتن دو دست محروم است .
دوشنبه 11 شهریوردرگروه اعزامی خراسان رضوی به تهران به منظور شرکت در گردهمایی دبیران مجامع شهرستانی فردی نظر همه را به خود جلب کرده بود .او دو آستین پیراهن داشت که دست درون آن نداشت . معلولی بدون دست . او قراراست به عنوان مسئول دبیرخانه مجمع شهرستانی به مردم شهرش خدمت کند . کدام شهر؟ چگونه؟ نامش چیست ؟ چه خصوصیاتی دارد؟ و... به صورت اتفاقی من نیز به عنوان نماینده یکی از شهرستانها هم سفرش بودم. نظرم را جلب کرد و از او خواستم تا گفتگویی داشته باشیم.
سلام برادر .اجازه می دهی مصاحبه ای با شما داشته باشم ؟
بسم الله .شما هم مصاحبه کنید.
خودتو معرفی کن.
رضا اسدی هستم. از شهرستان زاوه .متولد 1363. ازدواج کردم یک فرزند پسر دارم .کارشناسی علوم قرآنی دارم .
از ویژگیهایی خودت بگو . چی باعث شدکه برای دبیرخانه مجمع انتخاب بشی؟
رضا: از سال 82 وارد بسیج شدم .جانشین واحد مقاومت مدرسه خاتم الانبیاء زاوه بودم . 2سال رییس هیات مدیره سهام عدالت شهرستان زاوه بودم همین الان هم عضو هیات مدیره هستم .
در سالهای 85 تا 87 مربی کلاسهای قرآنی اوقات فراغت آموزش وپرورش و در سالهای 87 تا 91 مربی کلاسهای قرآنی بقاع متبرکه زیر نظر اوقاف شهرستان بودم .
از سال 88 تا الان مدیر کانون فرهنگی معرفت مسجد جامع و از سال 91 تا حالا مدیر مسئول موسسه فرهنگی قرآن وعترت معراج شهرستان زاوه هستم. به مدت یک سال رابط کانونهای فرهنگی شهرستان با استان بودم .
درسال 90 به مدت هشتاد روز در مناطق محروم خراسان جنوبی قرآن تدریس کردم .
از سال 86 عضو شورای پایگاه بسیج صاحب الزمان دولت آباد هستم .از سال 91 تا کنون سرگروه دو حلقه صالحین در سطح جوانان شهرستان هستم .
درمدت مسئولیتم درکانونها محفل انس باقرآن و محفل رهروان شهدا را راه اندازی کردم .
الان هم که به عنوان مسئول دبیرخانه مجمع بسیج شهرستان کنار شما هستم .
آقا رضا این همه مدیریت و تلاش بدون دست؟
رضا : هنوز هست ، مثلا در دوران دانش آموزی مقام دوم مسابقات اذان در جنوب خراسان را کسب کردم . تکواندو هم کار می کردم و....
دیدم بیان افتخارات رضا داره مصاحبه رو طولانی می کنه و من به سوالاتم نمی رسم . برا همین ازش خواستم به بقیه سوالات پاسخ بده .
چرا تحصیل را ادامه ندادی ؟
رضا: ادامه دادم .در سال 90 کارشناسی ارشد در قوچان قبول شدم .دوترم هم خوندم ولی مشکل مالی امانم را برید .رهاش کردم .
شغل اصلیت چیه ؟ کجا شاغلی ؟
رضا لبخندی زد و گفت : مگه به ماشغل میدن .بیکارم .به هر اداره ای مراجعه کردم تا ظاهرم را دیدن گفتند نمی شه .اکثر مدیران ادارات شهرستان زاوه منو میشناسن .
نگاه مادرت به تو چگونه است؟
رضا: بسیار بامحبت . دلش برام نمی سوزه ولی دوستم داره .منو ناقص نمی بینه برای همین برای گرفتن مدارج بالا تشویقم می کنه . مادرم آروز می کنه یه روزی خبر اشتغالم در یکی ازسازمانها و ادارات را بهش بدم .
نگاه همسرت را هم بگو .
رضا: همسرم مرا درک کرد و بعد انتخابم کرد . من میدونم که اون ایثارگری کرده و با خدا معامله کرده
از وضع مسکنت بگو .
رضا: اجاره نشینم . اجاره نشین
دیگه خجالت کشیم بیشترسوال کنم .گفتم حرف دیگه ای برا گفتن داری .؟
گفت : این مطالب قراره کجا چاپ بشه ؟گفتم چاپ که نمیشه . ولی شاید تو چند تا سایت قرار بگیره . گفت پس بنویس.
من در سفر معنوی کربلا ، کنار بارگاه حضرت عباس مداحی کردم و این افتخاری بزرگ برای منه .
گفت خواسته هایی از دولت تدبیر و امید دارم . گفتم نمی خوام مصاحبمون سیاسی بشه .گفت نه اتفاقا اجتماعیست . گفتم بگو.
رضا : ما معلولین مثل تابلوهای راهنمایی و رانندگی هستیم . خداوند ما رو خلق کرده تا اخطاری باشه برای وجدانهای بیدار . ما مثل بنزین هستیم ، ازمسئولین و دست اندرکاران می خوام اگر نمی توانند برای ما کاری انجام دهند ، لااقل برامون آتشنشان باشند نه اتشبار . حرفامون رو خوب گوش کنند حتی اگر کاری برامون نمی کنند .
گفتم رضا حرف دلتو بزن .چی می خوای به دولت آقای روحانی بگی ؟
گفت . من تنها معلول بی دست در شهرستا ن زاوه هستم . اگر قانون 3درصد جذب معلولین در سازمانها و ادارات اجرا بشه آرزوی مادرم برآورده می شه . سال 91 به دلیل معلولیتم از آزمون مصاحبه معلمین قرآن حذف شدم در حالی که سالها تدریس قرآن داشتم .
رضا میگفت : مگر چقدر معلول در کشور داریم ؟ اگر اداره سازمانهای حمایتی معلولین را به معلولین بسپارند بخش عظیمی از بیکاری معلولین حل می شه .
رضا می گفت : من در کلان شهر زندگی نمی کنم که مسئولین نتوانند یک خانه به من بدهند . در شهر ما خانه ارزان است اما من توان خرید همان خانه ارزان را ندارم .
گفته های رضا تمام شد . دست کوچکش راروی شانه من گذاشت و گفت : شما بنویس شاید فرجی حاصل شود .
گفتم رضا آرزویی داری ؟
گفت : عاقبت بخیری. دیدار مقام معظم رهبری. برآورده شدن آرزوی مادرم . بتونم برای همسرم و فرزندم معراج سرپناهی داشته باشم .
فهمیدم که نام فرزندش را به نام موسسه اش گذاشته . معراج
رضا اسدی دست ندارم اما با انگشتان پاهایش به زیبایی می نویسد . به راحتی با پا غذا می خورد. زبانی شیوا وپرنفوذ دارد با همان تک انگشتان وضو می گیرد .با موبایلش شماره می گیرد و پیامک میزند .با رایانه بخوبی کار می کند. درطول دوره آموزشی هم استادان حریف سوالات رضا نبودند . رضا در وجود خودش کسری نمی بیند چون خدا برایش جبران کرده .
پس باید جمله رضا را باید جدی گرفت . آنجا که می گفت ما تابلو راهنمایی هستیم برای اخطار خداوند به دیگران .
مسئولین نیز باید برای این قشر از مردم همتی والا داشته باشند تا آنها فقط رسالتشان که همان نقش تابلو بودنشان هست را انجام دهند . نه اینکه غصه نداشتن شغل و مسکن را به غم نداشتن عضوی از بدن پیوند زنند وزندگی به کامشان تلخ گردد .