روز یا هفته معلم بهانه ای است برای یادآوری تلاش عاشقانه معلم. تلاشی که در هیچ کتابی جز قرآن ترجمه نشده است . ن والقلم ومایسطرون . که اگر نبود معلم ، قلم از نوشتن باز می ماند. این معلم است که به قلم امر می کند بنویسد . حق تعالی اول معلم است که به قلم جهان هستی امر به نوشتن می کند و بعد از او معلمینی که با الهام گرفتن از پروردگار نوشتن رابه دیگران می آموزند . اما معلمی !!
هر باسوادی معلمها داشته و در پای درس باسوادهایی نشسته و نوشتن و خواندن آموخته . اما هر باسوادی نمی داند معلم و معلمی یعنی چه ؟ گاهی پیرامون معلمی اینگونه فکر می کنند که فردیست مثل بقیه .درس خوانده ، به دنبال شغلی گشته و ار قضا معلم شده . می آید سر کلاس ، میگوید و می رود و فردا باز می گردد تا بگوید و برود که اگر نگوید حقوق ماهش را نمی دهند ویا او را استنتاج می کنند . این تفکر نهایت نادانی و نشناختن معلم و حتی کلمه معلم است . معلم !
معلم یا معلمی نه اینکه باید ، حتما از عمق وجود افرادی بیرون می آید که معلم هستند . یعنی اگر قرار نبود آنها معلم باشند ، اکنون معلم نبودند .
معلم چه می کند؟ با چه کسانی ارتباط برقرار می کند تا به آنها من علمنی حرفا داشته باشد تا من سیرنی عبدا بشنود ؟ معلم چه تفکراتی دارد و با چه افکاری وارد کلاس می شود ؟ آیا می توان انگشت اشاره به سمت معلی برد و گفت او با تفکر یاد ندادن وارد کلاس شده ؟ ! می شود نشان داد؟!!! قطعا جواب خیر است . معلم همه وجودش را برای یاد دادن به کار می گیرد .
بگذارید حرف دلم را بگویم . معلم مثل مادری است که هنگام پر شیر شدن سینه اش به دنبال کودکش می گردد که مباد قطره ای به زمین بریزد وکودکش از آن قطره محروم بماند . معلم همه ی همه ی آرزویش این است که بتواند بارقه امیدی برای یادگیری در چشمان شاگردش ببیند و شکر الهی بجا آورد که : خدایا خوشحالم که توانستم من علمنی حرفا باشم . آه که چه صفایی برای معلم دارد هنگامی که به شاگردش بگویددانستی چه گفتم ؟ واو برایش شرح شنیده هایش را تفسیر کند . وای آن لحظه لحظه عشق بازی معلم با دلش است . عشق می کند .من توانستم بیاموزم . او فراگرفت آنچه من گفتم . گاهی استادم میگوید : خوشحالم که حرفهایم را فهمیدید . فکر نمی کنم خوشحالی دیگری شیرینتر از این خوشحالی داشته باشد .
معلم !
معلم شمع نیست . معلم سوسو نمی زند .معلم کم نور وپرنور نمی شود .معلم منور است ومی فروغد. معلم دلهایی را روشن می کند که هیچ نوری نمی تواند در آنها نفوذ کند چون معلمی ادامه معلمی خداست . معلم برای هر شاگردش منبع نوری جدا دارد . بایکی از سر مهر .بایکی از سرمرام .با یکی از سر لطف و بایکی از سر دلنوازی . معلم هر شاگردش را به گوشه ای از قلبش وصل می کند و با هر تپش او را احساس می کند که الان چه می خواهد بگوید و الان در چه اندیشه ای است . دیده اید گاهی معلمها می گویند : فلانی امروز سر حال نیستی! این حرف نه از دیدن چهره شاگرد است که عمق وجود او این پیغام را می شناسد .
معلمم و معلمهایی که این دل نوشته مرا می خوانید روز و هفته معلم برشما گرامی باشد .
به فرموده امام عزیزمان معلمی شغل انبیاست . پس بر این رسالت افتخار کنید که هیچ امر خیری بر معلمی بالاتر نیست . یا علی .
خاکریز
نوشته شده توسط : محمد - تاریخ : شنبه 93/2/13 ساعت 12:15 ص
مطلب بعدی :
پدیده ای که پدیده شد