وارد کلاس شد .کنارم نشست .احوال پرسی کردیم .متوجه صدایش شدم که باز ...
آه یاد اون روزها افتادم . اون روزهایی که گاهی هواپیماهای عراقی بمبهایی برسررزمندگان می ریختند که یی صدابود .یی صدا اما صداهای زیادی را تا ابد خاموش می کرد . وقتی بمب یا گلوله توپ وخمپاره به زمین می خورد دودی از آن در فضا پراکنده می شد . بچه هاهم از بی صداییش نگران یودند هم از رنگ دودش . گاهی بوی ماهی میداد گاهی بوی سیر و اونوقت بود که ازش بیشتر از بمبهای ترکش دارمی ترسیدند.
آه. فریاد میزدند یچه ها برید روی یلندی .بچه ها ماسکها رو بزنید .بچه هاچفیه هارو خیس کنید جلو دهان وبینیتون بگیرید .بچه ها بچه ها شیمیاییست .شیمیاییست .
آه .صدای حمید رضا که از سینه بیرون نمی اومد منو یاد اون روزها انداخت . یاد اون بچه هایی که بارسیدن دود بهشون یا با بدنهای تاول زده به پشت خط می بردنشون یا دیگه صداشون در نمی اومد و یاسرفه امونشون نمی داد تا از گلوشون ...
آره خواهرم حمید رضا سرما نخورده . حمید رضا اگه کمی گرفته دیده می شه از منو تو ناراحت نیست .حمید رضا یادگار اون روزهاست . حمید رضا و امثال حمید رضاها با خس خس صداشون عشق می کنند. حمید رضا ها سالهاست که می خواد مثل منوتو داد بزنه ولی ...
کاش کنار این همه سخن جورواجور از دانشمندان غربی واین همه نظریه چند کلمه هم از مردان وزنانی برامون می گفتند که همه ی همه ی وجودشون رو گذاشتند تا منو تو آروم آروم توی کوچه پر درخت دانشکدمون قدم بزنیم و توکلاس با استادامون در مورد تحقیقات آموزشی صحبت بزنیم .
عیبی نداره اگه گوشهامونو تیز کنیم تا صدای خسته ی حمید رضا رو بشنویم که میگه...