روزگاری در خیابانهای شهر گروهی سبز پوش حافظ برخی ارزشهای بدست آمده از انقلاب بودند . کارشان خوب یا بد کاری ندارم . روششان هرچه بود تمام شد . منظورم کمیته است . بیشتر هم موضوع حجاب . حجاب با اجبار ؟ حجاب با تشویق ؟ حجاب با ترس ؟ حجاب با چه ؟ نمیدانم . نمی دانم . چهره شهر را می نگرم همه بنرها . پوستر ها . پرده نوشته ها . تمسال شهدا . فریاد شهدا در پیچش زلفهای پریشان گروهی که لج کرده اند گم می شود . لج کرده اند . . باخود هم لج کرده اند . آن روز ها می گفتند چادر زوری به سر نمی کنیم . امروز به عکس شهدا نگاه نمی کنند . به خانواده داغدار شهدا رحم نمی کنند . چون لج کرده اند . خود می دانند خطا می روند اما باز می روند . چون لج کرده اند . هر بنی بشری می داند این جامعه دینی چه می پسندد . آن روز کمیته بود و زور . دیروز امر به معروف بود و تمنا و خواهش . امروز چه باید باشد که آنان بپسندند و پوشش ظاهری خود را در جامعه اصلاح کنند . حالا که دیگر کسی به دیشهای ماهواره شان کاری ندارد . حالا که به عروسیهای مختلطشان تعرضی نمی شود . حالا که به صدای تیس تیس سیستمهایشان جریمه ای نمی خورد . حالا به برکت دولت اصلاحات آزاد آزاد شدند تا جایی که خود متحیرند . پس با که لج کرده اند . چه کنیم که دست از لجبازی بردارند . حجاب چگونه اش خوب است ؟ افسوس . فراموششان شده چه گلهایی برای نکشیدن حجاب از سردختران این ملت پرپر شدند . فراموش کردند روزهایی که دهها جوان گلگون کفن را به تلی از خلاک می سپردند . حق شهدا برما کجاست ؟ حق آنان چیست ؟ چه کار باید کرد ؟ افسوس . افسوس
خاکریز