بعد از مدتها فکر کردن و کتاب خواندن ، امشب نشستم پای سیستم تا چند صفحه ای از بیان مساله ام را برای پایان نامه روایت کنم .
میخواستم از چگونگی انتخاب موضوع پژوهش توسط دانشجویان در نوشتن پایان نامه بنویسم . بنویسم که چگونه استاد راهنما انتخاب می کنند و پایان کار دانشجویی را چگونه می نگارند .
اینگونه به ذهنم آمد که پایان نامه دانشجو غوصی است که او در دانشهای فراگرفته اش می کند تا مروارید دانشش را از صدف یافته ها بیرون کشد و آن را عرضه کند . ... غوص ، غواص ...آه ، آه غواص . پایان کار غواصها ...
همه ی آنچه درذهن برای نوشتن بافته بودم فراموشم شد . تصویر 175 غواص عملیات کربلای چهار هنگام به آب زدن جلو چشمانم آمد . با هم گفتگو می کردند که : محمد اگر ندیدمت خداحافظ . علی اگر زودتر رفتی مرا شفاعت کن . حسین خطایم را ببخش تا آسوده به آب بزنم . صادق راستی یادت باشد بعد از عملیات یک کار واجب با تو دارم . تا نگی نمی زنم به آب . هوایی می شی . نه بگو . میخواهم برایت بروم خاستگاری ...
و وقتی به آب می زنند همه ی همه ی فکرشان ادای تکلیف الهی است .
نمی دانم چه شد که آن طرف آب عراقیها به استقبالشان آمدند . نمیدانم چه شد که ...
هرچه بود اسیر شدند . اسیر در جنگ تعریفی دارد . وقتی نیروی نظامی طرف مقابل به هردلیل در دام دشمن بیفتد آنگاه باید همچون اسیر باآن رفتار کرد . اما
چرا دشمن این مردان باغیرت را با دستان بسته زنده به گور کرد ؟ چرا قبل از ریختن خاک بر روی آنان سگهای حار را به جان آنان انداخت و آنان را با دستهای بسته به پیکرهای نیمه جان تبدیل کرد؟
نمی دانم . نمی دانم . آه ...
فقط می دانم که دشمن از حضور آنان در آنسوی آب به شدت به وحشت افتاده بوده .
دشمن فکر می کرد با بستن دستان آنان وزنده به گور کردنشان درس بزرگی به آنان می دهد . دشمن نمی دانست که روزی اینان با دستان بسته سفیرانی می شوند که زشتیهای کار ارتش بعث را به جهانیان معرفی کنند .
و امروز که این یکصدوهفتادوپنج نفر با دستان بسته به وطن بازگشته اند پیامهایی برای این ملت دارند .
می گویند : فراموش نکنید که روزی چگونه از ارزشهایمان دفاع کردیم . چشمانمان باز بود و دستانمان بسته .
فراموش نکنید که دشمن رحم ندارد و از زنده بودن ما بیزار است .
فراموش نکنید که ما مقاومت کردیم و کلامی در ایجاد رضایت دشمن نگفتیم که اگر می گفتیم جانمان را به در می بردیم .
می گویند : ما با غوصمان مرواریدی شدیم در دل صدف خاک . و پایان کارمان با غوص شما شروعی دوباره شد برای فریاد مقاومت در برابر دشمن .
خاکریز
نوشته شده توسط : محمد - تاریخ : سه شنبه 94/3/19 ساعت 10:22 ع