اگر در شب لیله الرغایب حال خوبی بهتون دست داد،حرمی رفتید ودعایی کردید مواظب باشید مغرور نشوید که نماز صبحتان قضا می شود.
آنجاست که امیدی برای برآورده شدن آرزوهایتان که نداری هیچ،می دانی که به خطا رفته ای..شاید هم همهی شب ها برای خدا لیله الرغیب باشد وبخواهد بندگانش رادر همه ی شب ها مورد عفو وبخشش قرار دهد و وقتی ما آدمیزاد های آدم نشده همه ی شبه را رهاکرده وفقط وفقط بیک شب خدا می اندیشیم وآن شب را به راز ونیاز به صبح می رسانیم لبخند خدا که ای بنده ی من،من هر شب انتظار توارا میکشم،امشب چرا آمدی؟پس چرا تنها نیامدی توکه همراه رانده شده درگاه منی؟چرا برای من نیامدی؟ چرا باامید نا امیدی آمدی؟به چه مشکوکی؟ وحال که آمدی چرا نمی خواهی؟
وبنده ی دست بسته ی خدا پاسخ می دهد که:مرا به ریاء آوردند،مرا آورده اند تا بگویم من هم آمدم،بگویم آه چه شب خوبی، چه شب پر فضیلتی جایتان خالیست،چقدر خدا مرا دوست دارد که که امشب به حرم امامش دعوتم کرده...!!!آه من چقدر برای خدا محبوبم که تانیمه شب بیدارم ورازونیاز می کنم...عجب بنده ای دارد خدا...!!!ببین چه صدای خوشی دارم که قرآن می خوانم؟!ببین چه دست دعا برداشته ام !!! افسوس ، افسوس، افسوس که زبانم می گوید و قلب جایگاه شیطان است و افکارم به دنبال متاع دنیاست... وافسوس که دست به آسمان دارم ونگاهم به زیبایی ستارگان است....افسوس که سر به سجاده دارم اما حواسم به رتق و فتق امور دنیوی فرداست... وافسوس که می پندارم همه ی بدهی ام را در این شب به درگاه پروردگارم ادا کرده ام...واکنون اوست که باید درهای برآورده شدن آرزوی مرا به رویم بگشاید...افسوس که به آنچه داده نظری ندارم وداشته هایم راناسپاسم اما به داشته های دیگران حریص...افسوس که قبل از آنکه پروردگارم را بشناسم به عبادتش آمده ام...واکنون قبل از اینکه عبادتش کنم او مرا از فیض خود مستفیض کرده ومن نمیدانم.
آری،برای رفتن به در گاه ایزد منان هیاهویی لازم نیست،برای خواستن ورازونیاز کعبه نمی خواهد،برای عبادت آفریدگار مسجد نمی خواهد، این ها همه بهانه است، که همه ی این ها به یک فریاد شیطانی بر بادمی رود ونماز صبحت قضا می شود...
خاکریز