روزگاری جواهری داشتیم درگاوصندوق که بارها به کار آمده بود و مشکل از مشکلات حل کرده بود . فارغ از آن شدیم تا اینکه روزی برای کاری به سر اغش رفتیم . بی آنکه متوجه شویم که دزدان اصل را برده اند و آن که در گاو صندوق است بدل است به کارش زدیم . ناگه رنگ رخصارش رفت و رنگ بدلی نمودار شد . ماندیم که چه شده ؟ کی وکی آن را عوض کرده ؟ حال به دنبال اصل آن می گردیم . اصلی که جواهر بود . هشت سال رنگ رخصارش نرفت . هشت سال در مقابل آتش ودود تاب آورد . هشت سال همه ی سرمایه مان بود . حالا به دنبال اصلش می گردیم . کسی اگر سراغش را دارد نشانی از او بدهد . راستی نشانه هایی هم دارد که اگر هنوز مانده باشد این چنین است .
مهندس
م؟
م؟
البته این که الآن داریم خیلی بدل است . داخل گاوصندوقمان تاریک بود . گاهی هم که سرمیزدیم خوب نگاه نمی کردیم . شاید زودتر اگر می فهمیدیم دست دزدان را قطع میکردیم . حالا چاره ای نداریم اگر لازم باشد باید قید بدلیجات را بزنیم . جاگیر است و پر هزینه . خب مال همان دزدان . آنها که اصل را برده اند بدلش هم مال خودشان . البته هنوز منتظر اصلش مانده ایم و حسرت اصلهایی که بدل شدند واز دستمان رفت ...
خاکریز
نوشته شده توسط : محمد - تاریخ : شنبه 88/9/28 ساعت 6:43 ع