سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاکریز

دمش گرم .به این میگن رییس جمهور . خداکنه این سیاسیون از دیوار انقلاب نپرند.!!
الآن زلزله زده ها چادر میخوان ، خوراک میخوان ، خونه میخوان ، کمک میخوان ، وام بلاعوض میخوان .یه رییس جمهور میخوان از دیوار هم اگه شده بپره بره دیدنشون . اونوقت در خبرها میاد که((مراسم تجلیل از دست اندرکاران سفرهای نوروزی در ورزشگاه آزادی باحضور رییس جمهور انجام شد))اووو وه این همه دست اندرکار . خب نمیشد تو شهرهاشون ازشون تجلیل بشه . باید حتما میومدن تهرون .
البته این میتینگ ورزشگاه آزادی ربطی به زلزله ها نداره ها . !! این برای آمادگی در آینده نزدیک و زلزله جدیده . صبر کنید خرداد صداش در میاد....
عکس مربوط به دیداراز روستاهای چهارمحال بختیاری در سال 1369 می باشد .

 





برچسب ها : انتخابات  , 
      

اگه رو این زمین سرمایه گذاری کنی توش نون خوبی داره . این ماشین یه هفته دیگه ده جوب روش می یاد .
بتونی یه شرکت ثبت کنی و با یه بانک ببندی ، شیش ماهه بارتو بستی . یه سال پولتو بذار بانک 20درصد بگیربی دردسر . بهروزخان صدی چند میده؟.
یه نفر می خوام مالخر باشه بی دردسر یه زیر خاکی دارم آبش کنه . یه خونه چشممو گرفته ، اگه برام جورش کنی ده میلیون جیرنگی شیرنیت میشه . رفتم شمال یه زمین دیدم با دریا 50متر فاصله داره .عیبش اینه دست وارثه .دونفرشونو دور زدم مونده یه بچه صغیر که باید بتونم دادگاه مادگاهو درست کنم . یه زیر میزی دادم تا سندو زیرسبیلی ردش کنه .
تا ببینیم چی میشه ، گفتن مالیات زمین بالای یه میلیارده ، میخوام یه مدرسه چهارپنج کلاسه توی یه روستا موستا بزنم شاید مالیاتو بیخیال بشن .
روزی دوساعت میرم اداره بقیشو توی بنگاه آقا جمشید خونه بالا وپایین می کنیم یه درصدی گیرمون میاد . ماکه پول خریدنداریم فقط قیمتو جور میکنیم تا خریدار بیا سرمعامله و فروشنده هم یه جوری رضا بشه . از این دست جنسو می خرم ندیده 30درصد ازش میخورم .
جنسا تاریخش یه دوماهی رد شده بود دلم نیومد بریزم دور دادم تاریخشو جدید زدن خلق الله که همه تاریخدان نیستن.
کارت بانکی بازیکنشو شارژ کردم تا تیمو ببازونه قول داده یه گل به خودی بزنه یا یه پنالتی بده .
دختره گقته فقط خرجی میخواد خیلی اهل خرید و مهریه واین چیزانیست خب ....
ما که گفتیم چیزی بلد نیستیم اما گفتن تو فقط بیا مدیر عامل باش بقیه کارا باما تو ماهی دوسه میلیونو بگیر حالشو ببر و...ای داداش زندگی همش خرجه .نون درآوردن که با این حرفا که رومنبرا میگن که ....
به کجا می روی چنین شتابان . آخر آخرش یه کفن بدن یا ندن با یه متر زمین ، تازه اگه یه طبقه باشه .....به کجا چنین شتابان ...فاتحه





برچسب ها : اجتماعی  , 
      

تمام هواسم به موضوع گفتگوباهمکارام بود . چیکار کنیم که بچه ها که میان ، کمتر سختی بکشن . کجا بهشون ناهار بدیم و کجا براشون کلاس بذاریم . چیکار کنیم که خاطره ی خوبی باخود ببرن . هنوز حرفایی برای گفتن داشتم که گوشیم لرزید . نگاه کردم دیدم نوشته تماس از محمودیه.نگرانیی که تو وجودم موج میزد ناخودآگاه منو از اتاق بیرون کشید .
سلام .بفرمایید . سلام .اگه میشه سریع بیاید اینجا یه کار مهم داریم باهاتون .
نمیشه یه ساعتی دیگه یا فردابیام ؟ نه !همین الآن تشریف بیارین .
دیگه متوجه نشدم مسیر دوری که در پیشم بود چند دقیقه طول کشید که خودمو جلوی تو وچندتا از دوستانت و یه گروه از معلمهات توی دفتر مدرسه دیدم . یه مدیر با چهره ای خشن و عصبانی پشت میزش ایستاده بود وشما چهارنفرهم مقابلش مثل سربازان جلو فرماندشون خبردار ایستاده بودید . نگرانیم بیشتر شد . از مدیر نپرسیدم .از خودت پرسیدم :چی شده مجتبی؟ یه نگاه به دوستات کردی و گفتی دروغه .اشتباه می کنه . از مدیر پرسیدم چی شده آقا؟ گفت بذار خودشون بگن . باالخره یکی به زبون اومد .گفت میگن ما سیگار کشیدیم آقا . مدیرت با عصبانیت تمام گفت : میگن ! ؟ خودم دیدم .روبهش کردم گفتم .منو از اونسر شهر کشیدی اینو بگی ؟ اشتباه می کنی آقا .بچه من سیگاری نیست .من نگران بودم گفتم شاید کسی رو زده یا به معلما پرخاش کرده . آخه خصوصیتت این بود که جواب تو آستینت داشتی همیشه .از مدیر اصرار و ازمن انکار . تا که گفت دهنشونو بوبکش . نمی دونم چی شد که این کارو کردم . وتوگفتی این اولین مرتبه و آخرین مرتبه بوده . نفهمیدم چی شد .الهی دستم بشکنه . بعدش با هم اومدیم بیرون از مدرسه . من توی ماشین توهم بیرون ماشین .شروع کردیم گریه کردن .آی باهم گریه کردیم .اشک ریختیم .  من برای اینکه فکر می کردم دیگه تورواز دست دادم و تو از اینکه برای اولین مرتبه گیر افتادی . صورتت قرمز شده بود اما میگفتی بابا هرچی میخوای بزن .ولی باور کن که این اولین مرتبه بوده و قول می دم آخرین مرتبه ی.بابا فقط گریه نکن .توروخدا گریه نکن .بیا منو بزن راحت شی .
حالا که رفتی واز همه ی درد وغمهای این دنیا راحت شدی ،گاهی وقتا که از اطراف اون مدرسه عبور می کنم باقرائت فاتحه ونثار به روحت خودمو آروم میکنم . چه کنم .این هم تقدیر من بود که .... آره فدات بشم قایقم به گل نشست ...





برچسب ها : اهدای عضو.مجتبی  , 
      

درسالهای نه چندان دور هنگامی که زائران امام رضا(ع) از سمت خیابان شهید نواب صفوی و یا آیت الله شیرازی به سمت حرم حرکت می کردند بناها و مغازه هایی میدیدند که باکاشی کاری و معماری اسلامی ساخته شده بود . این بناهای قدیمی در دوران پادشاهان و قدرتهایی ساخته شده بود که خیلی هم به اهل بیت تعلق خاطر نداشتند و فقط برای فریب مردم با وجودآن مخالفت نمی کردند .بناها قدیمی بود و عرض خیابان کم .مدیران شریف آستان قدس رضوی و مسئولان دولت جمهوری اسلامی که برسر کار آمدند برای خدمت رسانی بهتر طرح بهسازی حریم حرم را ارائه دادند و با خرید املاک مردم تصمیم به یک پارچه سازی بافت فرسوده گرفتند که الحق تصمیم به جا و عاقلانه ای بود. حضور میلیونها زائر در مشهد وکمبود فضای اقامتی و بازار برای بهره مندی مسافران برلزوم بهینه سازی فضای فرسوده تاکید دارد . اما چه اتفاقی افتاد که طراحان اصل را که همان فضای معنوی و اسلامی باشد رها کردند و فقط وفقط به اقتصادی بودن آن اندیشیدند . امروزه ازصحنهای حرم که خارج میشوی دیگر معماری اسلامی نمی بینی . هتلهای چند ده طبقه با معماری کاملا غیر اسلامی . پنجره ها رو بروی هم با فاصله ای اندک .دو خودرو از کنار هم در کوچه های به اصطلاح بهسازی شده به زحمت می تواند عبور کند . هتلهای بلند و بلندتر از مناره ها و گنبد حرم امام رضا (ع) حرم را به محاصره خود در آورده و روبه حرم و پشت به حرم ساخته شده . در بازارها هیچ معماری و نمادی از اسلام دیده نمی شود و هرکس هرچه دوست دارد می فروشد .  هر مغازه راازمغازه دیگر فقط یک دیوار ده سانتی جداساخته و دیگر از آن کاشی کاریها و قوسهای کنبدی خبری نست . واقعا به چه می اندیشند ؟ یکی از شبکه های تلویزیون گزارشی از پاریس می داد که هر خیابان معماری منحصر به فردی دارد و مالک حق تغییر آن را ندارد و تعداد طبقات باید براساس نقشه آن منطقه باشد . اگر امروزه مشهد را به عنوان پایتخت معنوی ایران معرفی می کنیم آیا نباید معیارهای یک پایتخت معنوی و اسلامی را رعایت کنیم ؟ عرصه میدان شهدا در حال آماده شدن است . شاید هنوز شکل واقعی آن ظاهر نشده باشد .اما آیا نباید این شهر معنوی یک میدان بزرگ برای تجمعهای مردمی داشته باشد؟ آنچه در میدان شهدا دیده می شود فقط عرصه های تجاری است و پارکینگ خودرویی . آیا پایتخت معنوی ایران نباید یک مصلا برای نماز جمعه داشته باشد ؟ یا هنوز هم بعد از گذشت 34 سال از انقلاب اسلامی باید مردم مشهد وزائران در زیر آفتاب و برف وباران نماز جمعه اقامه کنند . !!وگاهی در اتصال صفوف شک و شبهه ای پیش آید ! آیا این امکان وجود نداشت که بجای یکی ازاین هتلهای اطراف حرم که می شد در هرجای دیگر مشهد بنا شودمصلای بزرگ مشهد قرارگیرد؟! باور کنید اگر اعلام عمومی می کردند هزینه اش را مردم تقبل می کردند تا مسئولان شهر متضرر نشوند . !!پیشنهادی دارم . آقایان و حضرات مسئول سفری به محدوده آل سعود وهابی انجام دهند و ببینند که آنها چگونه حریم حرم را ساخته اند . چگونه زیرگذر ساخته اند و با چه رنگی آن را روشن کرده اند .چگونه با چترهای متحرک گرمای سوزان را برطرف کرده اند . ببینند بازارهای اطراف حرم را با چه معماری مزین کرده اند . سفر کنند و سوار اتوبوسهای مسیر حرم نبوی شوند و ببینند در چند دقیقه به حرم می رسد .سفر کنند و ببینند چگونه به زائران خدمات می دهند .البته می دانم که سفرهای بسیار کرده اند و دیده اند . اما .... فدای امام رئوفمان حضرت رضا (ع) بشوم پول هم که بسیار دارد  .پش اشکال کجاست . شاید من اشتباه می کنم و همین که هست کافیست .





برچسب ها : شهر.شهرداری  , 
      

روزگاری مثل این روزها یه بانوی پهلوشکسته با بازوی کبود توی خونه علی (ع) در بستر افتاده بود . یه گل یاس که بوی بابایش رسول خدا رو میداده . یه خانوم که تا روزهای آخر عمر شوهرداری و خانه داری یادش نرفته . یه همسر که برا گرفتن حق شوهر مظلومش خونه به خونه مهاجر و انصار در زد و ازشون خواست به حقانیت علی (ع) اقرار کنن . این روزها فاطمه (س) فقط درد پهلوی شکسته نداره که درد نامردمی مردمی نادان و بوزینه صفت رو داره . مردمی که هنوز چند روز از رحلت پیامبرشون نگذشته ، خونه دختر پیامبرشونو آتش می زنند . هنوز صدای یا حق یا حق گفتن مقتدایشون توگوششونه برای گرفتن سیم وزر دینشونو می فروشن . این روزها خونه علی چه خبره؟... چجوری میشه با علی علیه السلام همدردی کرد .چجوری میشه به زهرای مرضیه گفت : یا فاطمه سلام الله ما هم از امت پدرت هستیم .دسمونو بگیر و هدایتمون کن .شفاعتمون کن که به درگاه خدا روسیاه نباشیم .





برچسب ها : مذهبی  , 
      

کاپیتان تیم ملی فوتبال پرتغال درباره علت عدم تعویض لباسش با بازیکن تیم فوتبال رژیم صهیونیستی گفت: «من لباسم را با قاتل عوض نمی کنم.

کار قشنگی کرده این فوتبالیست مطرح جهانی .با چند کلمه یه جمله کوتاه درست کرده و اونو کوبیده به پیشانی رژیم غاصب اسرائیل. اگر هر کدوم از ورزشکاران ما همت کنند می تونن در عرصه های مختلف ورزشی ارزشهای دینی و اسلامی رو به نمایش بگذارند . مثل یا ابوالفضل های رضا زاده . مثل یا زهرای مهدوی کیا واکبر پور ویا حسین حدادی . و... اما گاهی اوقات قیافه هایی به میدان ورزش به خصوص مستطیل سبز قدم می گذارند که انسان دلش می خواد 90 دقیقه در 9 دقیقه تموم بشه که مجبور نباشی ریش نعل اسبی و موی خروسی و ابروی زنانه وسرو تن خال کوبی شده رو ببینی . یا اون آقا مثلا سرمربی تیم ایران اسلامی است با لباسی وارد زمین بازی می شه که انگار کنار ساحل مدیترانه قدم می زنه . یا توی بازیهای لیگ برتر و حالا دیگه دسته یک و دو کشور جوان خیز ایرانمون اسامی عجیب وغریب به گوشمون می خوره که دلمون برای بچه های فوتبالیست می سوزه . تاجایی که جا دارن بازیکن خارجی میارن که فقط پز بدن . این همه جوون مستعد فوتبال توی مملکت داریم باید میلیونها دلار خرج آوردن آقای سیخ از سوئد و آقای میخ از بلژیک بکنن یایکی دیگه رو میرن از انگلیس میارن که مجبورن تمام بدنشو بپوشونن که خط وخطوتش دیده نشه .چه اجباری آخه؟ . بعد منتظر میشینیم که فرهنگ جامعه درست بشه و فرهنگ جهادی داشته باشیم و جوونهامون با چیزایی مثل گذشت و فداکاری و دفاع آشنابشن وزمین ورزشو میدان کرکری خونی و نیش زدن نکنن!. اینا چه ربطی به فوتبال داره ؟ ربط داره . وقتی بچه ها می بینن چند میلیون پول بیت المال باید هزینه آمدن و رفت یه آقایی بشه که آیا بیست دقیقه بازی کنه یا نکنه کم کم می فهمن که ارزش یعنی چیز دیگه . بگذریم .کار کریستین رونالدو جالب بوده و پوزه ای از اسراییلیها رو به خاک مالونده . خدا به ساق پاش و عقلش برکت بده .





برچسب ها : ورزش.فوتبال  , 
      

      قبل عیدی این دولتیها گوش مردمو کرکردن که : انبارهامون مملو از سیب وپرتغاله .هیشکی نگران نباشه که نبض بازار دردست ماست . امروز تامسون شمال توی مشهد رسید به کیلویی سه هزار تومان . وقتی از میوه فروش بازار شهرداری پرسیدم : این میوه هایی که بازرگانی ارزون میده کجاست؟ یه غرفه خالی نشونم دادو گفت : اکثر پرتغالهاش لک داره و روبه خرابیست .این مسئول غرفه هم قبول نکرده بیاره بازار .میگه حوصله دادو بیداد با مردمو ندارم . البته یه چیز دیگه هم گفت !! دستشو گذاشت روی تامسونای سه هزارتومانی و گفت : اینها خوباشه که دارن آزاد می فروشن . حالا کی داره آزاد می فروشه خدا می دونه . آقایون بازرسها > پیداکنید پرتغال فروش نااهل رو . مردم دارن داغ می شن .این رونالدو هم تو تیم پرتغال بازی می کنه . میبینید چه گلهای باحالی می زنه ، وقتی می گه گل می زنم ،میزنه . دیگه زیر قولش نمی زنه . تا که عید شد در وزارتخونشو ببنده بره خونه قوموخویشا عید دیدنی . آقا جون یه خبر از بازار بگیر....  





برچسب ها : دولت.اقتصاد  , 
      

اینجانب شخصاً نهایت حساسیت را به کار خواهم برد و همچنان که بارها و بارها به مسئولین استانی و غیر استانی گفته ام از کوچکترین تخلفی اغماض نخواهم کرد.من به آینده بسیار امیدوارم و مطمئنم که ملت بزرگ قله افتخار دیگری را فتح و عظمت خود را بار دیگر آشکار خواهد کرد.اما کلام آخر درباره بهار و نوروز است. بهار آیت بزرگ خداوند و نشانی از حیات طیبه است. انسان برای زندگی بهاری و در بهار سرشار از زیبایی، بهار توحید و عبودیت و آزادی و بهار عدالت و عشق و کرامت خلق شده است.

             این بخشی از پیام نوروزی دکتر احمدی نژاد درحلول سال 1392است که به طور مستقیم از شبکه های صدا وسیما پخش شده . نکته قابل توجه اینجاست که جناب دکتر تاکید فراوان دارند که با تخلفها برخورد نمایند . حالا به این آمار توجه فرمایید .
تعداد کلمه بهار در پیامهای نوروزی رییس جمهور
سال 1388       سه مورد
سال 1390      چهار مورد
سال 1391      نه مورد
سال 1392      بیست ودو مورد !!
جناب رییس جمهور در سه خط شش بار می گویند بهار .
زنده باد بهار شعار انتخاباتی کیست؟ اگر این کلمه شعار انتخاباتی کسی نباشدوما اشتباه کرده باشیم که  ، احسن به رییس جمهور عزیزمان که سال به سال بهاری تر شده .اما اگر کلمه زیبای بهار شعار انتخاباتی فرد یا گروهی باشد اولین و بزرگترین تخلف را شخص رییس جمهور مرتکب شده که لازم است آقای دکتر احمدی نژاد اغماض نفرمایند .   





برچسب ها : سیاسی  , 
      

داره بهار میاد.بهار با صدای هزار میاد. بهار باعطر گلهاش داره میاد .یه شب دیگه مونده تا ماه تابش بهاری داشته باشه . یه عده میگن عید داره میاد . عید !شادنو می چرجندو برای عیدشون می خرند هر چی لازم دارند. باغچه ها روگل تازه کاشتن . سبزه ها سبز کرده و برگ درختان داره سبزی خودشونو نشون می دن . آره عید اومده .بهار اومده .ولی من ... شاید امسال برم 611853
بی تو عیدی نمی بینم .گلی نمی بینم .سبزه وشادی نمی بینم . بی تو ....نه نمیشه  ....حتی نمیشه نوشتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت





برچسب ها : اهدای عضو.مجتبی  , 
      

رفته بودم شهرک شهید رجایی یا همان قلعه ساختمان دیدن پدر ومادر .دیدم بابا یه صندلی گذاشته سرکوچه و آفتاب گرفته . بنده ی خدا مدتی است بیماره .دستشو بوسیدمو به شوخی گفتم : سیاحت می کنی بابا جون . درهمین حالو هوا بودم که چیزی نظرمو به خود جلب کرد . بیشتر بچه هایی که ازمدرسه برمی گشتند یه پلاستیک زیر بغلشون بود . بضیها پلاستیکشون بزرگتر بود بعضیها کوچکتر . خوب دقت کردم ،متوجه شدم داخل پلاستیک یه جفت کفش ، یه کاپشن وبعضیها هم یه پیراهن داره . از خوشحالی بچه ها می شد فهمید که چه خبر توی مدرسه بوده . از اصغرآقای ابزار فروش پرسیدم این کفشو لباسا چیه دست بچه ها ؟ گفت: هرسال چندتا خیر با آموزش و پرورش برای بچه های بی بضاعت منطقه لباس عید می یارن .نشسته بودم از جا بلند شدم که برق شادی رو بهتر توچشمای بچه ها ببینم . خیلی تند راه می رفتند .مثل آونکه می خواستند زود برسن خونه و به بابا و مادرشون مشتلوق بدن و بگن دیگه غصه کفش و لباس منو نخورین ، خدا جور کرد . گوشیموحاضر کردم یه عکس بگیرم ولی مگه می شد....خدابه بانیانش خیر بده .حقیقتا شادی بچه هادیدن داشت . رفتم خونه ی بابا احوالی از بقیه پرسیدمو دست مادرمو بوسیدم وراه شهر رو پیش گرفتم .توی راه توفکر کار خوب آموزش وپرورش بودم که نزدیکای پنجراه یه بنر روی ستونهای برق وتابلوها ی تبلیغاتی دوباره نظرمو جلب کرد . با خط درشت نوشته بود ، 75 متری رضوی افتتاح شد . روی بیشتر ستونها این بنرتقریبا دومتری نصب شده بود .تصمیم گرفتم تا قاسم آباد که می رم بشمارم ببینم تومسیرم چندتا ازاین تبلیغ وجود داره . آخه برام تعجب برانگیز بود که چرا یه مطلب اینهمه تکثیر شده باشه .مگه چه خبره . هم رانندگی می کردم هم می شمردم که توی خیابان توحید یه تبلیغ دیگه همه ی آماری که گرفته بودمو به هم ریخت . روی یه بنر شاید یه متری نوشته بود : به تعداد شهروندان گل می کاریم . تا ساختمونها ی مرتفع میدون فردوسی روی بیشتر ستونها همین تبلیغو نصب شده بود .یه حساب کتاب کردم بنر متری پنج شیش هزارتومان با هزینه نصب هرکدوم تقریبا دوهزار تومان ...اوف سربه آسمون می ذاره . این همه هزینه که فقط بگیم ما بخشی از وظیفمونو انجام دادیم . عجب! نا خودآگاه اون پلاستیکهای دست بچه ها یادم اومد که هیچی روش ننوشته بود . نه اسم خیر نه اسم مدرسه و نه اسم جای دیگه ای. پس کی میدونه اونارو کی به بچه ها داده؟! چجوری باید تبلیغ کنن که ، آهای مردم ببینید ما چه خدمت بزرگی به محرومین کردیم .!مضمون آیه قران به ذهنم خطور کرد که صدقات و کمکهاتون باید بی منت باشه .بدون ماشین حساب با همون فکر مشغولم حساب کردم اگه هربنر یه لنگه کفش یا یه جفت جوراب بشه چنتا از بچه های بقیه ی مدارس محروم مشهد دم عیدی شادو خندان از مدرسه به خونه می رن که بگن : بابا ، مامان ببین شهرداری مشهد برامون لباس و کفش وکیف وجوراب آورده!دیگه نگران ناداریمون نباشید... اونموقع مردم هم که از بلوار 75 متری رضوی عبور می کنن با تعجب می گن : احسن به شهرداری که بلوار به این بزرگی روبدون هیاهو افتتاح کرد .یا وقتی عطر گلهای بهاری به مشامشون می خوره با یه صلوات بر محمد وآل محمد قدر زحمات خدمتگزارانشون روخواهند دانست . با همین اندیشه ها رسیدم توی کوچمون دیدم هنوز شاخه های درختهای کاج وسرو که از سنگینی برف چندروز پیش شکسته بود کنار دیوار مونده . برای اونها هم دلم سوخت که کاش به جای کاج چناریا اقاقی می کاشتند ...
عیدت مبارک





برچسب ها : شهر.شهرداری  , 
      
<   <<   6   7   8   9   10   >>   >