خدایا چه زیبا باتوسخن گفتند امشب این جوانان مؤمن . چه زیبا اشک ریختند بر گذشته های خود . چه زیبا از تو مغفرت خواستند و خود را شکستند تا به وصل تو رسند . خدایا این جوانان چه زیبا تورا دوست دارند . خدایا زره ای از احساس اینان را نیازمندم . خدایا قطره ای از اشک اینان را طلب دارم . خدایا در این شب قدر به هر کجا نظر کردم بندگان تورا دیدم که پیشانی بر آستانت می سایند . با زاری و فغان دل در گرو نیم نگاهت دارند . خدایا امشب کودکان نیز جور دیگری می گریستند که آنان نیز سخنی نو با توداشتند . خدایا امشب بندگانت همه دست به رو آمدند تا خجل از بخشش تو نباشند . خدایا چه بزرگی تو . چه رحمانی تو .چه رحیمی تو . خوشا به حال آنانی که تو خدایشان هستی . یا ارحم الراحمین
به گزارش رخداد(Rokhdad.org)، در سریال «افسانه جومونگ» جومونگ همچون موسى (ع) در خانه فرعون (امپراتور) رشد و نمو مى کند،با وى به مخالفت برمى خیزد و در نهایت مردم آواره را با گذراندن از رودخانه اى پهناور (که گذرموسى (ع) از رود نیل را تداعى مى کند) به سرزمین خالى از سکنه (!) پدرانش یعنى چوسان قدیم (ارض موعود) وارد مى کند.
چوسان در ذهن عبارت «چو سان - jew sun» یعنى خورشید یهود را متبادر مى سازد و ماجرا آنجا شگفت آور مى شود که خورشید در تورات، نماد ارض موعود یا سرزمین مادرى مى باشد! چوسان که ارض موعود شد، منجى این قوم - جومونگ - نیز راهبى یهودى مى شود (jew monk = راهب یهودى) و پایه هاى ابتدایى امپراتورى خود را در جو لبن (jew lebun = لبنان یهود) بنا مى کند. در اکثر واژه هاى کلیدى این افسانه کره اى، «جو» یا چیزى شبیه آن (که دقیقاً با همین تلفظ، در زبان لاتین به معناى یهودى است) به کار رفته است. شایان ذکر است، لازم نیست دقیقاً املاى این لغات صحیح باشد؛ چرا که در عمل هم ممکن نیست. بلکه نویسندگان این افسانه کوشیده اند از اسامى یا کلماتى بهره ببرند که بیشترین شباهت را با اسامى و مفاهیم یهود داشته باشند و تلفظ مشابه آنها - نه الزاماً املا - اهداف صهیونیستى عناصر پشت پرده این مجموعه را در ذهن بینندگان نهادینه کند. جالب اینکه بیشتر این عبارات، اسامى خاص هستند تا در صورت ترجمه و دوبله به زبان هاى دیگر، تغییر نکنند.
البته آنچه ذکر شد، سواى موارد متعدد نمادگرایى تصویرى صهیونیستى این سریال است. اگر نقشه چوسان قدیم که روى پوست ترسیم شده را دیده باشید فقط کافیست نقشه فرضى ارض موعود صهیونیست ها (نیل تا فرات) را قبلاً دیده باشید تا از این شباهت بى اندازه به شگفت آیید. در پس زمینه سکانس هاى مختلف این سریال با ستاره شش گوش یا تصاویر متعدد پرچم هایى داراى نقش خورشید که نماد ارض موعود صهیونیست هاست، مواجه مى شوید.
نقش «کابالا» یا عرفان و سنت شفاهى یهود و پیشگویى هایشان در این سریال غوغا مى کند. گویا قرار نیست هیچ تصمیمى بدون اذن پیشگوهاى زن این سریال انجام گیرد. لابد آنها هم حداقل یک «نوستراداموس» یا «ربى یهودا»، «ارى مقدس»، «ربى شمعون» و دیگر کابالیست هاى یهودى لازم دارند تا برایشان، واقعه ?? سپتامبر را پیشگویى کنند و از آینده روشن قومشان بگویند. تاکید بسیار بر مساله پیشگویى، پرده از نیتى شوم و شیطانى بر مى دارد که آن چیز جز نامگذارى دهه دوم قرن بیست و یکم به نام دهه کابالا نیست.
آنچه در این سریال و دیگر فعالیت هاى فرهنگى - رسانه اى یهود به آن پرداخته مى شود. آماده سازى ذهن مردم جهان براى پیاده شدن مفاهیم دلخواهشان است. همان گونه که فیلم ها، سریال ها و آوازه خوانى هاى سبک متال و... دهه نود، جهان را براى ورود به عصر ترانس مدرنیسم که همان Satanism یا شیطان پرستى بود، آماده کرد.
جومونگ که گویا «ماشیح یهود» بوده و قومش نیز همان فرزندان برتر خداوند هستند، ارتباطى تنگاتنگ با تورات و تلمود دارد. آنگونه که همواره مورد عنایت الهى است و حتى همچون پیامبران بنى اسراییل (طالوت و داوود)، خداوند به او روش بافت و ساخت زره را آموخته و سربازانش با تعدادى کم بر دشمنان بسیار خود از امپراتورى چینى ها (هان) پیروز مى شود.
نقش زنان در این سریال (اعم از کاراکترهاى مثبت ومنفى) انسان را به یاد پیامبران زن هفتگانه یهود یا حداقل دیگرانى چون ریوقا، ساره، یائل و ... مى اندازد. شخصیت بانو «سوسانو» بسیار شبیه «دبورا» پیامبر زن یهودى است که بنابر فصل هاى چهار و پنج کتاب شوفطیم از مجموعه عهد عتیق بر سربازان سیسرا پیروز مى گردد یا اقدامات تجارى وى «گراسیا ناسى» زن تاجر معروف یهودى و عامل اصلى نفوذ یهودیان در دربار عثمانى را در خاطر زنده مى کند. بانو سویا (همسرجومونگ) نیز که ابتدا به اسارت مى رود، ولى پس از بازگشت به خاطر اهداف عالیه قوم همسرش از معرفى مجدد خود سرباز مى زند، انسان را یاد داستان «هدسه» که بنابر فیلم صهیونیستى «یک شب با پادشاه» به زور از خانه عمویش مردخاى ربوده شد و به همسرى خشایار شاه درآمد، مى اندازد.
در بررسى شخصیت هاى زن این سریال، از هدسه که با نفوذ در دربار ایران، مقدمات قتل ????? ایرانى را فراهم کرد، بگذریم (که شرح آن در دفتر استر از مجموعه عهد عتیق آمده است)، به یاد «رکسلانه» یا «خرم سلطان» یهودى مى افتیم که با نفوذ در دربار سلیمان، پادشاه عثمانى به همسرى وى درآمد و با قتل ولیعهد «مصطفى» بالاخره منجر به قتل سلطان سلیم دوم و شعله ور شدن آتش فتنه جنگ هاى ایران و عثمانى شد. در دیالوگ هاى این سریال، فراوان عبارت آوارگى، اسارت، سرزمین مادرى و تاریخى، کوچ و ... به چشم مى خورد که همگى یادآور فرازهایى از تورات است.
جومونگ براى دفاع از خود، حق دارد از سلاح هاى نامتعارف زمان خودش مانند شمشیر فولادى، بمب هاى آتشزا و ... علیه دشمنان خود استفاده کند تا جایى که بیننده، این برترى تسلیحاتى را نوعى حق مسلم وى مى داند که حاصل هوشمندى و تخصص کارگزاران اوست.
دشمن اصلى جومونگ، امپراتورى چینى ها یا همان «هان» است که سربازهایش با پرى که روى کلاهخودهایشان دارند، بى شباهت به جنگاوران مسلمان نیستند. منطقى هم به نظر مى رسد. باید در مقابل نفوذ روز افزون اقتصادى چینى هاى کمونیست در مقابل ایالات متحده که ?? درصد ثروتش در اختیار جمعیت حداکثر ? درصدى یهودیان است، ایستاد. یکى از این راه ها، قدرت گرفتن کره به عنوان متحد آمریکا و اسراییل در حیاط خلوت چین است.
توجه بیش از حد این سریال به مقوله تجارت، بى شک براى یهودیان زرپرست، زیبنده تر است تا شینتویست ها و مائویست هاى روح گراى شرق آسیا، شاید هم صهیونیست نمى تواند قبول کند که پیروان مکتب کمونیسم (چین) امروز اینگونه در اقتصاد آزاد جهان جولان دهند.
لابد کره هم به عنوان هم پیمان ایالات متحده و اسراییل با توجه بیش از حد به مقوله تجارت در این افسانه تازه ساز (!) به دنبال ایجاد مقدمات فرهنگى جهت سرازیر کردن هر چه بیشتر تولیدات خود در کشورهاى هدف (مانند ایران) است؛ چرا که مناسبات اقتصادى ?? میلیارد دلارى بین ایران و کره و نیز داشتن مقام سوم صادرات به ایران، چشم طمع چشم بادامى هاى کره اى را هر چه بیشتر به سوى این مرز پرگهر جلب کرده است.
این در حالى است که نوادگان جومونگ بارها در مجامع بین المللى همداستان با آمریکا و اسراییل، فعالیت هاى صلح آمیز هسته اى ما را محکوم کرده اند، راستش من خودم هم نمى فهمم چرا باید بازارمان را در اختیار کشورى بگذاریم که حقوق مسلم ما را قبول ندارد. البته این تنها گزاره اقتصادى - تجارى این مجموعه نیست بلکه موارد دیگرى همچون نقش شرکت گوگل در القاى تبلیغات غیر مستقیم نیز در این سریال مشهود است.
آنجا که قرار است امپراتورى نو بنیاد جومونگ «گوگورى یو» نام گیرد، بیننده را به یاد تبلیغات و شایعات گسترده مبنى بر تاسیس کشورى به نام گوگورى یو یا گوگ لند در جزیره اى G شکل «لوگوى اصلى شرکت گوگل» در اقیانوس آرام از سوى مدیران گوگل مى اندازد.
البته شاید سخت باشد اگر بگویم حرف G از نمادهاى اصلى فراماسونرى است یا اینکه نرم افزار google earth هیچگاه آنگونه که پایگاه اتمى نطنز را به وضوح مشخص کرده پایگاه اتمى دیموناى اسراییل را به دلایل امنیتى تصویر نکرده است. نمى دانم شاید این هم از ترفندهاى اقتصادى بانو سوسانو و جومونگ باشد!
البته با تمام تلاش و زبردستى که نویسندگان و دست اندرکاران کره اى- اسراییلى این مجموعه به خرج داده اند، هیچگاه نخواهند توانست اسامى برخى شخصیت ها و کاراکترهاى این سریال مانند «مگول»، «یا گاک» و «ماگاک» را که از دیدگاه ترمینولوژى یا اصطلاح شناسى همان «مغول»، «یاجوج» و «ماجوج» خودمان هستند، با پوشش فرهنگى بپوشانند؛ چرا که همواره در پشت این اسامى قتل و غارت، خونریزى و توحش نهفته است. البته بد نیست بدانند که مردمان این سرزمین همان صاحبان فرهنگى هستند که از مغول ها، مسلمان ساختند و بنا بر برخى تفاسیر این ذوالقرنین یا کوروش ایرانى بود که اسلاف و اجداد آنها یعنى یاجوج و ماجوج را از این سرزمین بیرون راند. به هر حال اگر یکى از قسمت هاى این سریال را از دست دادید، چندان نگران نباشید چون صدا و سیما آن را سه بار برایتان پخش خواهد کرد!
امروز جمعه ی . همین بسه (جمعه )
به گزارش رجانیوز، از میان 286 نماینده حاضر در جلسه نتایج نهایی به شرح زیر است:
گزینه پیشنهادی برای وزارت آموزش و پرورش؛ سوسن کشاورز با 49 رأی موافق، 209 رأی مخالف و 28 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد نگرفت.گزینه پیشنهادی برای وزارت ارتباطات؛ رضا تقیپور با 197 رأی موافق، 62 رأی مخالف و 27 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت اطلاعات؛ حیدر مصلحی با 194 رأی موافق، 67 رأی مخالف و 25 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت اقتصاد و امور دارایی؛ سید شمسالدین حسینی با 224 رأی موافق، 41 رأی مخالف و 21 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت امورخارجه؛ منوچهر متکی با 173 رأی موافق، 79 رأی مخالف و 34 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت بازرگانی؛ مهدی غضنفری با 158 رأی موافق، 91 رأی مخالف و 37 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی؛ مرضیه وحید دستجردی با 175 رأی موافق، 82 رأی مخالف و 29 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت تعاون؛ محمد عباسی با 163 رأی موافق، 83 رأی مخالف و 37 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت جهاد کشاورزی؛ صادق خلیلیان با 200 رأی موافق، 54 رأی مخالف و 32 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت دادگستری؛ مرتضی بختیاری با 225 رأی موافق، 36 رأی مخالف و 23 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح؛ احمد وحیدی با 227 رأی موافق، 54 رأی مخالف و 5 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت راه و ترابری؛ حمید بهبهانی با 167 رأی موافق، 83 رأی مخالف و 33 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت رفاه و تأمین اجتماعی؛ فاطمه آجرلو با 76 رأی موافق، 181 رأی مخالف و 29 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد نگرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت صنایع و معادن؛ علیاکبر محرابیان با 153 رأی موافق، 103 رأی مخالف و 27 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت علوم، تحقیقات و فناوری؛ کامران دانشجو با 186 رأی موافق، 75 رأی مخالف و 25 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی؛ سید محمد حسینی با 194 رأی موافق، 61 رأی مخالف و 31 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت کار؛ عبدالرضا شیخالاسلامی با 193 رأی موافق، 63 رأی مخالف و 30 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت کشور؛ مصطفی محمد نجار با 182 رأی موافق، 75 رأی مخالف و 25 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت مسکن و شهرسازی؛ علی نیکزاد ثمرین با 219 رأی موافق، 40 رأی مخالف و 27 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت نفت؛ سید مسعود میرکاظمی با 147 رأی موافق، 117 رأی مخالف و 19 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد گرفت.
گزینه پیشنهادی برای وزارت نیرو؛ محمد علیآبادی با 137 رأی موافق، 117 رأی مخالف و 32 رأی ممتنع از مجلس رأی اعتماد نگرفت.
از ساعت 4 صبح توفاصله 100 متری خاکریز دشمن میون میدون مینشون زمینگیر شدیم . قرار بود قبل از رسیدنمون توپخوانه آتش تهیه روسر دشمن بریزه که توانشون رو از دست بدن . نمیدونم اون شب چه اتفاقی اون عقب افتاد که باعث شد ما زودتر از آتش تهیه توپخانه به میدان مین برسیم . معبری رو که تخریبچیا زده بودن گم کردیم و فرماندهان که اشتراکی از ارتش و سپاه بودن گردان رو بردن وسط میدان مین . تخریبچیا شروع کزدن به خنثا کردن مینها . دشمن آماده بود تا برسیم . انگاری خبر آمدنمون رو داشت . دیگه نه راه پیش داشتیم و نه را ه پس . فرماندهان با بیسیم درخواست کمک کردن ولی از خط تا اونجا دو کیلومتر راه بود . کم کم خورشید بیرون اومد چیزی که اصلا دلمون نمی خواست اتفاق بیفته . اون ور جاده الله واکبر یه گردان دیگه عمل کرده بود . اونا هم به مشگل برخورد کرده بودن . زمین گیر شدن . هدف فتح بستان بود . اما نشد . میخوام از احمد بگم . یکی از آرپیجی زنهای گردانمون . به فاصله 10 متری کنار من دراز کشید . یه کوله گلوله آرپیجی داشت . ما هایم هر کدوم یکی براش برده بودیم . هوا که روشن شد دیدیم رو خاکریز عراقیا چه غوغایی به پاست . به فاصله پونزده بیست متری یه تانک لب خاکریز گذاشته بودن . کالیبرای تانک یک سره با فشنگای رصام کار می کرد . ماهم هر چند نفر پشت تپه ماهورای کوتاه و بلند سنگر گرفته بودیم . احمد پاشد چهار پنجتا شلیک کرد . ساعت 9 شده بود دستور عقب نشینی برامون صادر شد . به احمد گفتم گلوله هاتو بزن بریم . گفت هنوز زوده شاید تانکاشون برای اسیر کردن ما بیان اینور خاکریز . یه گروه رو یه تانک دشمن با تیربارای کلاش و آرپیجی مدام بچه هایی که در حال عقب نشینی بودن رو هدف قرار میدادن . برای هر نفر یه گلوله آرپیجی . احمد گفت میخوام بزنمش . فشنگ داری یه رگبار روشون بگیری . گفتم باشه . خشابو عوض کردم روی رگبار . صدا زدم احمد بزن . یه چشم به خاکریز دشمن یه نگاه به احمد . بلندشد رو یه زانو نشست گلوله آرپیجی رهاشد یه باره دیدم احمدم سینش شکافت . گلوله های کوله اش آتیش جونش شد . احمد . احمد . دیگه قلبی تو سینه نداشت . دیگه محاسن تازه دراومدش تو صورتش نبود . دسیگه موهای صافو بلندش رو سرش نبود . دیگه جگری نداشت که نفس بکشه . دیگه احمد راحت از همه چیز با یه پرواز بلند .همه چیز وجا گذاشت . تا ساعت ده و نیم کنارش بودم. منتظر پی ام پی که میومدن مجروحارو برمی گردوندن . خبری نشد هر چی اومد یا پر شد از مجروح یا اونایی رو سوار می کرد که میخواستن برگردن عقب . میگفتن شهدا باشن شب میایم می بریمشون . و ما اونا رو جا گذاشتیمو مجروح برگشتیم . امروز سر مزارش بودم . برای یه عزیز تعریف کردم که چرا احمد توی شهداییست که تو عملیات دوماه بعد شهید شدن . آخه اون دوماه توی آفتابای داغ خوزستان پشت خاکریز دشمن با رفقای خوبش مونده بود رو زمین . احمد جان نمیای منو ببری ؟
تاریکی شب تموم منطقه رو سیاه کرده بود . جلو قول آهنی می دویدم تا اون با دیدن من راه رو پیدا کنه . بچه ها تو سنگرای کمین منتظر بودن ما کی می رسیم . می دویدم اونم با یه فاصله سه قدمی پشت سرم میغرید و می اومد . تو صداش هزاران امید بود . یه عده پشت خاکریز عقب . یه عده توی سنگر ستاد . یه گروه ملکوتیم جلوتر از ما نزدیک دشمن . همه امید وار که ما می رسیم . یه چاله توی راه خاکی پای منو گرفت .گفت نکنه مغرور بشی که توداری اونو می بری . نکنه فکر کنی تو چراغ راهی . دیگه نتونستم راه برم . افتادم . موندم . جهادگر پیر که راننده لودر بود گفت بیا بالا با چهارتا چشم میتونونیم راهو پیدا کنیم . چیزی به آخر راه نمونده بود . رسیدیم یه جایی بین دشمن و خودی باید اونجا یه خاکریز جدیدی می زدیم . تا سپیدی صبح موندیم اونجا . با وجود منورا و صدای رگبار مسلسلا که تو غرش لودر جهادییا گم شده بود خاکریزو زدیم . چه شبایی .
سر زدم به یه نوشته از سیب سبز یادم از جبهه افتاد . یادم از یه شب سخت نزدیک بستان . یه شبی که گلهای بوستان امامو پرپر کردن . مونده بودیم پشت خاکریز دشمن بدون بدون آب غذا با تفنگای خالی از بوی باروت . مونده بودیم که شاید کسی بیاد . مونده بودیم باصدای نعره بعثیا . باصدای رقص و آواز جشن و شادیشون . کنارم گلهایی پرپرو غرق به خون . دورمون پر بود از مین جنون . منتظر که یکی صداکنه . اون طرف یکی یکی گلهای امامو می بردن . زخمیاشو تیر خلاصی می زدن . دادو بیداشون توصدای غرش تیرهای رصام گوشامون رو کر میکرد . میچکید قطره های خونی که به کف گرفته بودم . شاد از اینکه منم سهمی در شکستن سکوت دارم . یه صدای آشنا نه یه دست آشنا منو آورد پشت این خاکریز . تو بگو چیکار کنم .
فکر کنم تو برای وزیر شدن لایقی ها . اگه من رییس جمهور بشم زودی تو رو پیشنهاد می دم . حالاکه وزیر و معاون وزیر شدن چیزی نیست . نماینده مجلس . شایدم یه روزی استاندار . زن و مرد نداره . بدیش اینه یه چند ماهی مرخصی استعلاجی میخوان . کی میدونه. اونایی که می بینن نظرشون محترمه . شماچی میگین وزیر میشین ؟
ماه مبارک رمضان در حال گذر است . ماهی که همه شاهدیم خداوند در های رحمتش را باز کرده و هر گناهکاری را برای توبه دعوت کرده . ماهی که به گفته مسوولین قضایی قتل و جنایت به حداقل آن در طول سال می رسد . راستی برای چه این اتفاق می افتد . یعنی آن زورگویان و قاتلان و جنایتکارا ن خوی آدمی پیدا می کنند ؟ یا نه می ترسند که معنویت این ماه گریبان آنان را سخت بگیرد . به هر حال یکی از برکات این ماه نیز برگشت عده ای گناهکار به سوی حق و حقیقت خود است که آرزو می کنیم خداوند متعال این نعمت را ارزانی مانیز بنماید که به درگاهش توبه کنیم .
