سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خاکریز

مدتها منتظر بودیم تا کسی جرات کند و در توصیف ارزشهای دفاع مقدس نقشی بر پرده سینمای بیمار ایران حک کند . شنیدیم ده نمکی در ادامه اخراجیها ،معراجیها می سازد . خوشحال که می آید روزی نتیجه این هنر هنرمند دفاع مقدس.
امروز دست کودک 9 ساله ام را گرفتم تاازکنار این همه فیلم های مختلف وبازیهای رایانه ای عبورش دهم و چشمهایش را به گوشه ای از روزهای دفاع مقدس و چهره معراجیها باز کنم . اولش بادیدن مناره های مسجد خوشحال شدم که شاید صف نماز جماعتی را در پرده سینما ببیند که ندید . خدا خدا می کردم که گفتگوی پدر ومادر محمد تمام شود که فرزندم حرفهای بی تربیتی آنها را نشنود که شنید . 
او را بافیلم به جبهه بردم .جبهه ای که بارها برایش شجاعتهای رزمندگان و سختیهای سنگرنشینان را وصف کرده بودم . به او گفته بودم در جبهه آتش بودو خون .عشق بودو عروج . درحال دیدن فیلم وانجارهای پی درپی ناپالمهای رایانه ای گاهی به چهره ام نگاهی می کرد . فکر می کنم می خواست اینگونه بگوید : این آتشها که در بازیهای کامپیوترم دیده ام  . چرا از این دست و پای قطع شده خونی نمی ریزد؟ چرا این آتشها زود خاموش می شود و هیچ دودی ندارد؟ و مهمتر از همه می خواست بگوید: چرا فقط ایرانیها کشته می شوند و از کشته ها پشته می سازند ؟ پس اون عملیاتها که تو می گفتی کجاست ؟ چرا فقط تانکها و هواپیماهای عراقی پیروزند ؟ پس بابایی و شیرودی کجابودند؟ میخواستم بگویم کمی صبر کن .ده نمکی اشتباه نمی کند . حتما در آخرای فیلم شجاعتها و رشادتها را با عروج نشان می دهد . اما دریغ ازیک صحنه پیروزمندانه تا غرور ایرانی اسلامی را مسرور کند !. فقط دو خط که : این عملیات ایذایی بوده و عملیات اصلی در جای دیگری انجام شده ...
آن هم که فرزندم نتوانست کامل بخواند چون نمی دانست ایذایی با کدام ز نوشته می شود و یعنی چه.
باید او را به دیدن فیلم چ ببرم شاید بداند در جبهه چه اتفاقهایی رخ داده است .
راستی جناب ده نمکی ! خودت هنگام ساخت فیلم کجا بودی؟ تو که مرد جنگی . مگرنمی دانی اورکتی که بر تن محمد نقش اول فیلمت کرده اند توزیع شده در بعد از جنگ ودر دهه هفتاد بین پرسنل سپاه بوده و بسیجیان از این نوع اورکت ندارند؟ مگر نمی دانی خودروهای تویوتای آن روزها بدون شماره و کد بوده ؟ مگر نمی دانی تخریبچی قبل از نیروها به خط می زند ؟ مگر نمی دانی هلیکوپتر های عراقی چه شکلی بوده و آمریکایی نبوده ؟ ومگر تا حالا فیلم دفاع مقدسی ندیدی؟؟؟ 
اگر این خرابکاریت را جبران نکنی رزمندگان ، جانبازان ، اسرا و شاید شهدا تو را نبخشند ...همین   





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

i91kpeeluo8vuskt8mu6.jpg     ic8fhtryjteq513ygc0.jpg    

ایلام ارتفاعات گرکنی . اون روزها مهران زیرچکمه بعثیها بود وما در حسرت آزاد کردنش.  فروردین 1360 چه روزهایی بود .  

hvbwaye5b8r7uxlz20.jpg     ldzmdnjtnd3clegn5q.jpg

دوکیلومتر پیاده روی تا سنگرها ی بالای ارتفاعات . هر روز یه وعده غذا با قاطر ها می آوردن بالا . تو دل کوه یه سنگر داشتیم فقط برای مسجد . یه گروهان 90نفره مقابل چهارصد عراقی تا دندان مسلح . ما شیشتا ژسه داشتیم . دوتا آرپیجی و بقیه ام یک بود . اونا برای هر نفرمون یه خمپاره 60 می زدن . عجب روزهای پر افتخاری بود . یادش بخیر

lmb60tcmo0wngresdbm.jpg     m7ttesun9dwns6mgi.jpg





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

سالها پیش وقتی قدم به سرزمین جنوب میگذاشتی واز اهواز درجاده های منتهی به بستان و خرمشهر عبورمیکردی نشانه های تهاجم دشمن کاملا مشهود بود . تانکها و نفربرهای سوخته و به گل نشسته دشمن نشان از اقتدار و شجاعت رزمندگانی داشت که روزی در آن سرزمین به دفاع جانانه پرداختند و دشمن را از 5کیلومتری اهواز عقب راندند تا به مرزهای بین المللی رسیدند. امابه دلایلی که ما نمی دانیم امروز دیگر نشانی از آن نشانه ها نمانده جز اینکه نمادی به عنوان نماد مقاومت در آخرین نقطه حضور دشمن بنا شده است .
سالها پیش وقتی به محل یادمانهای فکه ، هویزه ، اروند ،فتح المبین ، طلاییه،شلمچه و... میرفتی از لحظه پیاده شدن از اتوبوسها نشانه هایی واقعی و بکر و دست نخورده از روزهای حضور مردان بی ادعا می یافتی که گاه اشک بر گونه های زائران می غلطیدو دقایقی با آن شیء باقیمانده نجوا می کردندوراز دل می گفتند که دست کدام شهید توراتبرک کرده .خاکریزهای باران شسته و سنگرهای پرشده از خاک وخاشاک هرکدام دنیایی حرف داشت . سیم خاردارهای پیچیده در هم ومحلهایی محصور با تابلو (میدان مین )فضای آن روزمیادین نبرد رابه ذهن متبادر می کرد . استقبال مردم قدرشناس باعث شد نیاز به فضای بیشتری حس شود و همین امر گسترش محدوده یادمانهارا الزامی کرد و دراین گسترش گاهی خاکریز قدیمی با خاکریز جدید جابجا و از بین رفت . سنگرهای جدید ساخته شد و کیسه های برنج پاکستانی و طارم فریدونکنار شد دیواره ی سنگر! اینها اجباری بود که دست اندرکاران برای ایجاد فضا باید انجام می داند هر چند که خود راضی نبودند آثار به جای مانده را دستخوش تغییرکنند. نمی دانم چه شد که از دوسال پیش متولیان به این فکر افتادند که سرزمین نور را با نمایشگاه کتاب و cd و صنایع دستی وگاهی پوشاک تکمیل نمایند . حالا دیگر زائران که از اتوبوسها پیاده می شوند اول سری به نمایشگاههای پر زرق وبرق می زنند و تا می خواهند به محل یادمان سری بزنند بلندگوهای کاروانهاندا میدهند که وقت تمام است .فریاد که : ماهنوز نرفته ایم به قلگاه شهید آوینی !ماهنوز به کنار اروند نرسیده ایم !!! وجواب که به یادمان دیگر نمی رسیم سریع سوار اتوبوس شوید .
زائر عزیز چه دیدی؟ چفیه.کتاب و قرآن . مفاتیح... که خوبهایش است . تیشرت چینی !گل پلاستیکی !گلدان منقش به عکس لیلی و مجنون... و او 2000کیلومترآمده بودتا نمایشگاهی را ببیند که بهتر و ارزانترش در شهرش وجود دارد .جالب اینجاست که بانیان نمایشگاهها متولیان یادمانها هستند ... 
نمی دانم شاید من اشتباه می کنم و ...    
                                                                               نمایش تصویر در وضیعت عادی        
   




برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

آنها که معتقند می گویند باید قسمتمان شود که برویم . وقتی می شنوند که دوستی و رفیقی عازم است التماس دعا دارند و بیان حاجات که در آن سرزمین پاک از خدا برایشان طلب کنند . راه دوراست . نزدیک کربلا . تا کربلا چیزی راه باقی نمانده اما بوی کربلا به مشام می رسد . گاهی درنقاطی از آن سرزمین همان حدیث کربلا نقل می شود که : حسین و یارانش 72 نفر بودند . بعد از یورش تانکها به هویزه آنها سد راهشان شدند و تا آخیرین گلوله دفاع کردند ودر نهایت همه به شهادت رسیدند . دشمن از عصبانیتی که داشت با خوی وحشیگری اجساد آنان را درمکانی جمع آوری کرد وبا تانک بر بدنهای مطهر شان راند و حسین علم الهدا و یارانش اینچنین شهید شدند . درجای دیگر روایت می کنند که درکنار شط در روزهای  مقاومت خرمشهر ،مدفعان تشنه بودند وانتظارقطره ای آب ، که از آنان دریغ شده بود . سرزمین خوبی بود . دلها ازآنجا پرمی کشید و تا معراج می رفت . زائرانش ساعتها برخاک می نشستند و می گریستند . خاکهای نرم کوشک را با اشک چشم گل می کردند . دراطراف قتلگاه شهدا حلقه میزدندو از زبان راویان، روایت عشق بازی با خدا می شنیدند . در کنار اروند رو به فاو می نشستند و از دیوانگی اروند و دلاوری غواصان می شنیدند . نعلین از پا بدر می کردند و بررملهای خیزان فکه قدم رنجه می کردند تا به محل عروج شهید قلم آوینی می رسیدند . شیار لاله های سرخ منطقه فتح المبین سرخی خون شهیدانی را به نمایش می گذاشت که در شبهای عملیات برزمین دشت عباس ریخت .آری سالها پیش وقتی قدم به آن سرزمینها می گذاشتی دیگر یاد شهرو دیار خود نبودی .سوغاتش خاک بودو ترکشو چفیه تبرک شده محل تفحص شهیدی .و در دیدن خاکریزها و سنگرهای باقی مانده از دوران دفاع مقدس وگاهی قمقمه ای ویا پوتینی به جای مانده بر دیگران پیشی می گرفتی و گاه در خیل مشتاقان متعجب می ماندی که خدایا اینان چه می خواهند بدانند ؟ می پرسیدی به چه آمده اید؟ میگفتند : دیدن حدیث عاشقی . حماسه .اوج ایمان .اقتدار و افتادگی . دوهزار کیلومتر می آمد با بچه ی بغل تا بداند در شلمچه چه گذشته . تا بداند در سوسنگرد وبستان و چزابه چمران وبرونسی وعلیمردانی چه کرده اند . و تا بداند که ....
و افسوس .افسوس از دست تغییر دست اندرکاران امروز کربلای ایران که چه برسر سرزمین نور آورده اند !!؟؟. نمایشگاه .نمایشگاه .نمایشگاه . ؟؟درنوشته بعد !!                                                                 
                                                               





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

دوستانش بسیار نگران بودند . همسنگرانش که اورا در لبا لب خاکریزهای دشمن و در پشت جبهه دشمن دیده بودند. آنهایی که درگردان او همرزمش بودند نگران بودند که مبادا او تحمل این همه درد را نداشته باشد . عمل قلب باز !. آخر خیلی حیف است که مرد سنگرهای دیروزجنوب وراوی راهیان نور امروز سربربالین بیماری گذارد . همه دعا می کردند . عده ای ختم قرآن نظر کردند و بسیجیانش صلوات برمحمد و آل محمد که او از این عمل سنگین جان سالم بدر برد تا بار دیگر روایت فتح گوید و جوانان امروز را از وقایع و دلاوریهای شیرمردان رزمنده دیروز آگاه کند . امروز که موفق به دیدارش شدم و رنگوروی بشاش و شادش رادیدم برآن شدم شادیم را با دوست دارانش تقسیم کنم . فرصت را غنیمت شمردم و این دوعکس را برایتان شکار کردم . البته رضایتش را گرفتم . برای سلامتی و بهبودش دعا کنیم. صلوات .

   
                              





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

   حدیث دلدادگی: 

حسن حسن ، باقر حسن حسن باقر . باقر بگوشم . حسن جان اینجا کربلاست . دستور چیه ؟

 به باقر بگو تکلیف استقامت . رشادت و شهادته . اون جزایر باید حفظ بشن این دستور ولایته .

             بیسیم چیهاانسانهای عجیبی نبودن . رزمندگان خارق العاده ای هم نبودن . مثل بقیه بچه هایی که عازم جبهه می شدن بودن . گروهان توصف نشسته .میگن کی میتونه خوب حرف بزنه ؟ همه تعجب می کنن . جبهه ؟!حرف زدن؟ ای بابا !!میگن توجبهه باید ساکت باشی دشمن نشنوه !!

چند نفر از جا بلند می شن . یکیشون خیلی تیزه . میگه بچه ها بیسیم چی میخوان . یه چند روزی اگه وقت باشه آموزش میبینن . این فرکانسه ، این آنتنه ، واین کدورمز . همون اول کدورمز رو حفظ می کنن و یه جای مطمئن مخفیش میکنن . میرن خط . میشن بسیمچی گروهان .گردان .تیپ ولشکریا قرارگاه . بعضیها خیلی خوش زبونن . میشن بیسیمچی فرمانده گروهان وگردان وگاهی تیپ ولشکر . ازاینجا به بعده که روزبه روز اونا با بقیه رزمندها یه فرقهایی می کنن . حرفایی میشنون که بقیه نمیشنون .حرفایی می گن که از نای فرماندشون بیرون میاد . وجاهایی میرن که ... کم کم میشن یار همیشه همراه فرمانده . اون جلوحلوها .توی قرارگاه .تاجلوی در... البته همیشه یه قدم عقبترن ، همیشه . همیشه پا جای پای فرمانده میزارن  . همیشه همون کلامومیگن که  فرمانده مگه. بسیمچیها اینجوری با بقیه فرق داشتند که وقت شهادتشون حرف تو گلوشون نمی موند . هر جور بود پیامو به آخر می رسوندن .

بیسیم چیها اینجوری فرق داشتند که وقتی اسیر می شدن و کدوورمز رو می بلعیدن جیلی شکنجه می شدن که حرف بزنند. اینجوری فرق داشتند که تا اون لحظه خوش زبون بودن،ولی از لحظه اسارت به بعد بی زبون .همیشه قرآنشون همراهشون بود .تا سکوت رادیویی میشد قرآن جیبیشون رو بیرون می آوردن و زمزمه تلاوتشون نظرفرمانده روجلب می کرد .

 گاهی وقتها هم جنگولک بازیشون گل می کردو میرفتن سراغ فرکانسهای عراقی . شفتالعیونی انت ضالمین وانا مظلوم . طعل طعل الکمپوت .و... گاهی هم عراقیها باورشون می شد که میخواد حمله بشه وآتش بود که می باریدبرسررزمندگان .

بیسیمچیها کم حرف بودن وپررمز . متفکربودنو صبور. عاشق بودنو دلداده .مرد بودنو مقاوم . بیسیمچیها بیسیمچی بودن...  

 

 

 

 





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

یکی از ایام الله پربرکت برای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران هفته دفاع مقدس می باشد که یادآور عظمت و اقتدار نظام اسلامی است که با دلاوری وشجاعت و ایمان رزمندگان اسلام در هشت سال رقم خوردواستکبار جهانی که یکپارچه برای شکست انقلاب اسلامی با ملت ایران وارد جنگی همه جانبه شده بودند رابه زانو در آورد و آنان را مجبور به کرنش در مقابل ایران اسلامی نمود .
مردم مسلمان ایران جنگ تحمیلی را به دفاع مقدسی تبدیل نمودند که دشمن را پس از هشت سال وادار به عقب نشینی نمود بدون آنکه بر خلاف جنگهای گذشته وجبی از خاک وطن را به یغما برده باشندوذره ای در اقتدار نظام خدشه وارد کرده باشند .
امروز که ما در سایه دلاوری مخلصانه رزمندگان سلحشور در محیطی امن زندگی می کنیم و گردن فراز و پیروزمندانه سقوط دیکتاتورها را شاهد هستیم باید قدردان شهیدانی باشیم که جان شیرین خود را در دوران دفاع مقدس نثارانقلاب اسلامی کردند و اکنون از ما انتظار دارند که هشت سال دفاع مقدس را در سی ویکمین سالگرد آن گرامی داریم .  پس با آمادگی کامل به استقبال هفته دفاع مقدس می رویم . گل تقدیم شما





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

بازبوی باروت روزهای جنگ می آید . باز شهر رنگ روزهای دفاع مقدس را به خود می گیرد . دیری نخواهد شد که هفته گرامیداشت دفاع مقدس فرا برسد و مردان بسیجی امروز به یاد دلاوریهای رزمندگان آن روز وپیروزی شیرین حق علیه باطل جشن شادی به پا کنند و با گرامی داشت یاد و خاطره شهدا و رزمندگان ابهت و غیرت ایرانی مسلمان را به رخ جهانیان بکشند و بگویند که ابرقدرتها با تمام آنچه داشتند آمدند تا انقلاب اسلامی را خاموش کنند اما نه تنها نتوانستند که امروز بیداری اسلامی و انقلاب اسلامی مردم مسلمان با الگو برداری از انقلاب اسلامی ایران در حال ساقط کردن دیکتاتورها می باشند . به همین دلیل هفته دفاع مقدس امسال رنگ وبوی دیگری خواهد داشت .  

 





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

من نمیدونم توی این سفر راهیان نور چه سری خوابیده . هر سال که میری یه ره آورد تازه ای بدست می یاری . هرسال یه گروه جدید از شهدا دعوتت می کنن و در یه موقع خاصی خود نمایی می کنن . امسال وقتی رسیدیم فکه یه عده دیوونه دستور داده بودن تو این وضعیت که روزی چند صد دستگاه اتوبوس برای زیارت اونجا میرن ؛جاده شو آسفالت کنن . برای همین راه بسته بود . هر چه خواهش کردیم که پیاده میریم گفتند خطر انفجار مین هنوز هست و اجازه ندادند. عصبانی ولی با دلی شکسته رفتیم سمت فتح المبین . بعداز سه راهی شرهانی یه ایستگاه صلواتی دایر شده بود که اتوبوس ما اول مشتریشون شد . پا که گذاشتیم رو زمین انگار یکی محکم گرفت و کشوندمون به دل رملها . جلو جلوتر رفتیم به بهانه پیداکردن ترکشهای خمپاره که بعضی همسفرامون تا اون موقع ندیده بودند . یه منطقه بکر دست نخورده که هنوز آثار واقعی جنگ مونده بود . نه مثل بعضی یادمانها که شده نمایشگاه بنر وروسری و.. . از مسوول اونجا خواستم برامون توضیح بده اینجا کجاست . ای وای ای وای . گفت اینجا 110شهید داشته همشو پیدا کردیم جز 5 نفر . اسماشونو داریم میدونیم اینجا هستن ولی هر چی می گردیم نمی تونیم پیداشون کنیم . به دانش آموزا گفتم بچه ها ترکش پیداکردین ؟ گفتن زیاد . گفتم حالا بگردبن شاید شما بتونین شهدا رو پیدا کنین . ای وای .ای وای . بیش از یک ساعت خاک رملی اون منطقه با اشک بچه های پاک و معصوم طراوت گرفت . گریه می کردنو رملها رو با دستاشون زیرو رو می کردن . یه صوت زیبا هم می خوند : شهید گمنام سلام . شهید گمنام چرا اینجاخوابیدی . شهید گمنام سلام ...





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      

آماده باشید ثبت نام نزدیک است





برچسب ها : دفاع مقدس  , 
      
   1   2      >