چند شب پیش خدا توفیقی داد به زیارت آقا علی بن موسی الرضا (ع) رفتم . فرصتی شد تا به دارالقران بروم و با شنیدن قرائت قرآن توسط قاریان خوش صدا و با ذوق حریم دلم را صفایی بدهم و غبار نخوت و کسالت را از دلم پاک کنم. کلام خدابا با آوای خوش قاریان چنان در وجودم اثر کرد که بارها با خود گفتم اینجا قطعه ای از بهشت است . مجری برنامه اعلام کرد که بعد از حضور حافظ قران ، قاری بین المللی آقای حسنی کارگر قرائت خواهد کرد . صوت زیبای حسنی کارگر و سبک بسیار بدیع و دلنشین او مرا مجاب کرد که تا پایان مجلس بنشینم و از ارائه محفوظات حافظ قران استفاده کنم . اما
آقایی آمد و بر تخت قرائت جلوس کرد .پس از حمد وثنای الهی از حاضران خواست قسمتی از آیه ای را تلاوت کند . فردی قسمتی را شکسته بکسته خواند و او ادامه آن آیه را خواند و سپس گفت : آیه چند ، در چه سوره ای، قبل آن چه آیه ای ، بعدش چه آیه ای، و... دوباره از حاضران خواست که شماره صفحه ای برایش بخوانند و بگویند که او چند صفحه بعد را بگوید که در اول صفحه چه نوشته شده است ؟ و او توانست 65 صفحه بعد را بگوید که چه نوشته شده و به سمت اول قران و سمت آخر قران صفحه شماری کرد و کلمات اول صفحه را بازگو نمود .
چه می خواهم بگویم ؟ آیا به هنر و تخصص این فرد شکی دارید؟ آیاکارارزشمند او که حفظ قران است را تحسین نمی کنید؟ قطعا شما هم مثل من به او آفرین می گویید . اما آیا در حضور جمع چنین روشی درست است ؟ آیا بهتر نیست حافظان به بیان پیامهای قرانی بپردازند ؟ آیا شمارش صفحات قران و بیان کلمات اول صفحه معنویتی برای جمع به ارمغان می آورد ؟ بهتر نیست آیه ای خوانده شود ، تفسیر شود و از معانی آن دیگران بهره مند شوند ؟ به هر حال از نگاه من که کار جالبی نبود . خواندن برعکس آیان قران اصلا کار زیبایی نیست چه برسد که روا باشد . بهتر است مسوولین آستان قدس این روش را بازبینی کنند و از برنامه دارالقرآن حذف نمایند .
روز یا هفته معلم بهانه ای است برای یادآوری تلاش عاشقانه معلم. تلاشی که در هیچ کتابی جز قرآن ترجمه نشده است . ن والقلم ومایسطرون . که اگر نبود معلم ، قلم از نوشتن باز می ماند. این معلم است که به قلم امر می کند بنویسد . حق تعالی اول معلم است که به قلم جهان هستی امر به نوشتن می کند و بعد از او معلمینی که با الهام گرفتن از پروردگار نوشتن رابه دیگران می آموزند . اما معلمی !!
هر باسوادی معلمها داشته و در پای درس باسوادهایی نشسته و نوشتن و خواندن آموخته . اما هر باسوادی نمی داند معلم و معلمی یعنی چه ؟ گاهی پیرامون معلمی اینگونه فکر می کنند که فردیست مثل بقیه .درس خوانده ، به دنبال شغلی گشته و ار قضا معلم شده . می آید سر کلاس ، میگوید و می رود و فردا باز می گردد تا بگوید و برود که اگر نگوید حقوق ماهش را نمی دهند ویا او را استنتاج می کنند . این تفکر نهایت نادانی و نشناختن معلم و حتی کلمه معلم است . معلم !
معلم یا معلمی نه اینکه باید ، حتما از عمق وجود افرادی بیرون می آید که معلم هستند . یعنی اگر قرار نبود آنها معلم باشند ، اکنون معلم نبودند .
معلم چه می کند؟ با چه کسانی ارتباط برقرار می کند تا به آنها من علمنی حرفا داشته باشد تا من سیرنی عبدا بشنود ؟ معلم چه تفکراتی دارد و با چه افکاری وارد کلاس می شود ؟ آیا می توان انگشت اشاره به سمت معلی برد و گفت او با تفکر یاد ندادن وارد کلاس شده ؟ ! می شود نشان داد؟!!! قطعا جواب خیر است . معلم همه وجودش را برای یاد دادن به کار می گیرد .
بگذارید حرف دلم را بگویم . معلم مثل مادری است که هنگام پر شیر شدن سینه اش به دنبال کودکش می گردد که مباد قطره ای به زمین بریزد وکودکش از آن قطره محروم بماند . معلم همه ی همه ی آرزویش این است که بتواند بارقه امیدی برای یادگیری در چشمان شاگردش ببیند و شکر الهی بجا آورد که : خدایا خوشحالم که توانستم من علمنی حرفا باشم . آه که چه صفایی برای معلم دارد هنگامی که به شاگردش بگویددانستی چه گفتم ؟ واو برایش شرح شنیده هایش را تفسیر کند . وای آن لحظه لحظه عشق بازی معلم با دلش است . عشق می کند .من توانستم بیاموزم . او فراگرفت آنچه من گفتم . گاهی استادم میگوید : خوشحالم که حرفهایم را فهمیدید . فکر نمی کنم خوشحالی دیگری شیرینتر از این خوشحالی داشته باشد .
معلم !
معلم شمع نیست . معلم سوسو نمی زند .معلم کم نور وپرنور نمی شود .معلم منور است ومی فروغد. معلم دلهایی را روشن می کند که هیچ نوری نمی تواند در آنها نفوذ کند چون معلمی ادامه معلمی خداست . معلم برای هر شاگردش منبع نوری جدا دارد . بایکی از سر مهر .بایکی از سرمرام .با یکی از سر لطف و بایکی از سر دلنوازی . معلم هر شاگردش را به گوشه ای از قلبش وصل می کند و با هر تپش او را احساس می کند که الان چه می خواهد بگوید و الان در چه اندیشه ای است . دیده اید گاهی معلمها می گویند : فلانی امروز سر حال نیستی! این حرف نه از دیدن چهره شاگرد است که عمق وجود او این پیغام را می شناسد .
معلمم و معلمهایی که این دل نوشته مرا می خوانید روز و هفته معلم برشما گرامی باشد .
به فرموده امام عزیزمان معلمی شغل انبیاست . پس بر این رسالت افتخار کنید که هیچ امر خیری بر معلمی بالاتر نیست . یا علی .
امروز در کلاس فلسفه آموزش و پرورش ،یکی از هم کلاسیها کنفرانسی داشت در خصوص اثباتگرایان . اینکه اینها معتقد به واقع گرایی هستند و وجود هر چیز را تنها از راه تجربه می پذیرند و... تا رسید به یک دانشمند به نام هیوم . او گفته بود "مطالب کتابهایی که نه در باره ریاضیات و نه امور واقعی باشند ، سزاوار آتش اند ". باشنیدن این جمله حالم گرفته شد و گفتم : چرت وپرت میگه . اول که همکلاسم تصور کرد اونو می گم . بلافاصله استاد وارد شد و گفت : این چه حرفیه ؟ در مراکز دانشگاهی اینجور اصطلاحات خوب نیست. گفتم : استاد ما ایرانیها هر وقت می خواهیم کمترین اظهار نظر را داشته باشیم باید با بهترین الفاض و با کلی احتیاط آن هم با ذکر منبع و ماخذ بگوییم . چگونه است که یک دانشمند حکم به سوزاندن کتابهایی رامیدهد که باب طبع خودش نیست و ما حق نداریم بگوییم چرت وپرت میگه . بحث بالا گرفت و استاد هم که از خانم دکتر های بسیار مقید به ارزشهای اسلامی و یک دانشمند فلسفی هستند ، سعی داشتند به من بفهماند که در مجامع علمی باید علمی حرف زد نه کوچه بازاری و چاله میدونی .
البته با اینکه من خوب حرف نزده بودم اما همکلاسیهااز من حمایت کردن و گفتند خوب حرفی زدی .
یه جوری از این دانشمندان غربی دلگیرم . آخه اینا 500 شیشصد سال پیش هیچی نداشتند . گتابهای فیلسوفان و دانشمندان مسلمان و یونانی را بردن ترجمه کردن و شروع کردن نظریه دادن . بی انصافا تو هیچکدوم از کتابهاشون هم رفرنس ندادن که حرفشونو از کجا می گن . اسم هیچ دانشمند مسلمونو نیاوردن و ...
اما حالا اگه ما بخواهیم بگوییم کودک در زمان گرسنگی شیر میخواد باید بگیم مازلو در هرم نیازها گفته . تو فلان کتابش و در فلان صفحه . واقعا درد نداره؟!
امید می رود با پیشرفت در مذاکرات، همه تحریم های یک جانبه، چند جانبه و تحریم های سازمان ملل علیه ایران لغو شوند.
این گفته ی آقای محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه ایران پس از نشست وزیران خارجه ایران و 1+5 در نیویورک است. حالا گفته های دیگر اعضای گروه را توجه کنید !
کاترین اشتون مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت: پیش از همه، ما اقدامات اعتماد ساز را روی میز گذاشتیم تا هر کاری که می توانیم برای حرکت دادن این فرایند انجام دهیم. این پیشنهاد ها همچنان مطرح هستند، این نشست بسیار مهم بود و در فضایی خوب برقرار شد و پر انرژی بود.
وزیرامورخارجه انگلیس ویلیام هیگ گفت در مقایسه با دیدارهای قبلی، پیشرفت بسیار مهمی از نظر لحن و فضای موجود به دست آمده است و من از آقای ظریف برای رویکردی که تا کنون انتخاب کرده است بسیار تشکر می کنم. ما در این هفته در نیویورک، روابط بسیار خوب کاری با وی ایجاد کرده ایم و این دیدار نیز بازتابی از این بود.
«جان کری» وزیر خارجه آمریکا هم با حضور در نشست خبری بعد از مذاکرات وزرای خارجه گروه موسوم به 1+5 و ایران، گفت نوع ارائه و لحن هئیت ایرانی در این مذاکرات، بسیار متفاوت از قبل بوده است.
وی ضمن استقبال از این تغییر لحن، گفت مهم این است که این تغییر و نتایج این نشست به اقدامات عملی منجر شود.
حالا سوال اینجاست که :
آیا این همه سال ایرانیها از چه لحنی استفاده می کردند که خوشایند غربیها نبود و پس از هر دور مذاکره برتحریمها افزوده می شد؟
آیا دولت جدید و به خصوص جناب ظریف از چه لحنی استفاده کرده که استعمار پیر انگلیس اینگونه از او تمجید می کند و خانم اشتون در اندیشه اقدام بلند پروازانه است وجان کری جنگ طلب ،لحن گروه ایرانی را لحنی متفاوت از قبل می داند؟
اگر گروه ایرانی هنوز برسر اصول اصلی خود در مذاکرات پایبندهستند ، چه تغییری ایجاد شده که همه ی طرفها خوشحال از جلسه خارج شدند و مذاکرات را بسیار مثبت ارزیابی کردند ؟
جدول زمانی بلند پروازانه که مورد اشاره خانم اشتون است ، شامل چه تعهداتی می باشد ؟
به هرحال باید منتظر ماند تا شاهد دور دوم مذاکرات گروه 5+1 در ژنو باشیم که قرار است در 23و24 مهرماه برگزار شود . شاید مشخص شود که منظور وزیر خارجه ایران از پیشرفت در مذاکرات که باعث خواهد شد همه ِ تحریمهایی که در طول 34 سال علیه ایران وضع شده لغو شود ، چگونه پیشرفتی است ؟!!
باید گفت اگر مشکل گروه ایرانی تاکنون فقط دست ندادن با وزیران خارجه آمریکا بوده یا فقط لحن خوبی نداشتند و همین باعث شده غربیها عصبانی شوند و سیل تحریمها را برمردم ایران تحمیل کنند ، که جفای بزرگی در حق مردم روا داشته اند .اما اگر گروه جدید ایرانی در مذاکرات نیویورک قول جدیدی به غربیها داده اندکه آنان اینچنین خرسند شده اند و مردم ایران از آن باخبر نیستند باید گفت خیانت بزرگی کرده اند . چرا که امام خمینی (ره) فرمودند :اگر چنانچه آمریکا و روزنامههای آمریکایی از ما تعریف کنند، آن وقت است که باید مردم بگویند، قضیه چیست؟
خداوند معلولین را همچون تابلوهای راهنمایی و رانندگی در بین مردم قرار داد تا اخطاری باشد برای وجدانهای بیدار.
گفتگو با نخبه ی معلول ، رضا اسدی که از داشتن دو دست محروم است .
دوشنبه 11 شهریوردرگروه اعزامی خراسان رضوی به تهران به منظور شرکت در گردهمایی دبیران مجامع شهرستانی فردی نظر همه را به خود جلب کرده بود .او دو آستین پیراهن داشت که دست درون آن نداشت . معلولی بدون دست . او قراراست به عنوان مسئول دبیرخانه مجمع شهرستانی به مردم شهرش خدمت کند . کدام شهر؟ چگونه؟ نامش چیست ؟ چه خصوصیاتی دارد؟ و... به صورت اتفاقی من نیز به عنوان نماینده یکی از شهرستانها هم سفرش بودم. نظرم را جلب کرد و از او خواستم تا گفتگویی داشته باشیم.
سلام برادر .اجازه می دهی مصاحبه ای با شما داشته باشم ؟
بسم الله .شما هم مصاحبه کنید.
خودتو معرفی کن.
رضا اسدی هستم. از شهرستان زاوه .متولد 1363. ازدواج کردم یک فرزند پسر دارم .کارشناسی علوم قرآنی دارم .
از ویژگیهایی خودت بگو . چی باعث شدکه برای دبیرخانه مجمع انتخاب بشی؟
رضا: از سال 82 وارد بسیج شدم .جانشین واحد مقاومت مدرسه خاتم الانبیاء زاوه بودم . 2سال رییس هیات مدیره سهام عدالت شهرستان زاوه بودم همین الان هم عضو هیات مدیره هستم .
در سالهای 85 تا 87 مربی کلاسهای قرآنی اوقات فراغت آموزش وپرورش و در سالهای 87 تا 91 مربی کلاسهای قرآنی بقاع متبرکه زیر نظر اوقاف شهرستان بودم .
از سال 88 تا الان مدیر کانون فرهنگی معرفت مسجد جامع و از سال 91 تا حالا مدیر مسئول موسسه فرهنگی قرآن وعترت معراج شهرستان زاوه هستم. به مدت یک سال رابط کانونهای فرهنگی شهرستان با استان بودم .
درسال 90 به مدت هشتاد روز در مناطق محروم خراسان جنوبی قرآن تدریس کردم .
از سال 86 عضو شورای پایگاه بسیج صاحب الزمان دولت آباد هستم .از سال 91 تا کنون سرگروه دو حلقه صالحین در سطح جوانان شهرستان هستم .
درمدت مسئولیتم درکانونها محفل انس باقرآن و محفل رهروان شهدا را راه اندازی کردم .
الان هم که به عنوان مسئول دبیرخانه مجمع بسیج شهرستان کنار شما هستم .
آقا رضا این همه مدیریت و تلاش بدون دست؟
رضا : هنوز هست ، مثلا در دوران دانش آموزی مقام دوم مسابقات اذان در جنوب خراسان را کسب کردم . تکواندو هم کار می کردم و....
دیدم بیان افتخارات رضا داره مصاحبه رو طولانی می کنه و من به سوالاتم نمی رسم . برا همین ازش خواستم به بقیه سوالات پاسخ بده .
چرا تحصیل را ادامه ندادی ؟
رضا: ادامه دادم .در سال 90 کارشناسی ارشد در قوچان قبول شدم .دوترم هم خوندم ولی مشکل مالی امانم را برید .رهاش کردم .
شغل اصلیت چیه ؟ کجا شاغلی ؟
رضا لبخندی زد و گفت : مگه به ماشغل میدن .بیکارم .به هر اداره ای مراجعه کردم تا ظاهرم را دیدن گفتند نمی شه .اکثر مدیران ادارات شهرستان زاوه منو میشناسن .
نگاه مادرت به تو چگونه است؟
رضا: بسیار بامحبت . دلش برام نمی سوزه ولی دوستم داره .منو ناقص نمی بینه برای همین برای گرفتن مدارج بالا تشویقم می کنه . مادرم آروز می کنه یه روزی خبر اشتغالم در یکی ازسازمانها و ادارات را بهش بدم .
نگاه همسرت را هم بگو .
رضا: همسرم مرا درک کرد و بعد انتخابم کرد . من میدونم که اون ایثارگری کرده و با خدا معامله کرده
از وضع مسکنت بگو .
رضا: اجاره نشینم . اجاره نشین
دیگه خجالت کشیم بیشترسوال کنم .گفتم حرف دیگه ای برا گفتن داری .؟
گفت : این مطالب قراره کجا چاپ بشه ؟گفتم چاپ که نمیشه . ولی شاید تو چند تا سایت قرار بگیره . گفت پس بنویس.
من در سفر معنوی کربلا ، کنار بارگاه حضرت عباس مداحی کردم و این افتخاری بزرگ برای منه .
گفت خواسته هایی از دولت تدبیر و امید دارم . گفتم نمی خوام مصاحبمون سیاسی بشه .گفت نه اتفاقا اجتماعیست . گفتم بگو.
رضا : ما معلولین مثل تابلوهای راهنمایی و رانندگی هستیم . خداوند ما رو خلق کرده تا اخطاری باشه برای وجدانهای بیدار . ما مثل بنزین هستیم ، ازمسئولین و دست اندرکاران می خوام اگر نمی توانند برای ما کاری انجام دهند ، لااقل برامون آتشنشان باشند نه اتشبار . حرفامون رو خوب گوش کنند حتی اگر کاری برامون نمی کنند .
گفتم رضا حرف دلتو بزن .چی می خوای به دولت آقای روحانی بگی ؟
گفت . من تنها معلول بی دست در شهرستا ن زاوه هستم . اگر قانون 3درصد جذب معلولین در سازمانها و ادارات اجرا بشه آرزوی مادرم برآورده می شه . سال 91 به دلیل معلولیتم از آزمون مصاحبه معلمین قرآن حذف شدم در حالی که سالها تدریس قرآن داشتم .
رضا میگفت : مگر چقدر معلول در کشور داریم ؟ اگر اداره سازمانهای حمایتی معلولین را به معلولین بسپارند بخش عظیمی از بیکاری معلولین حل می شه .
رضا می گفت : من در کلان شهر زندگی نمی کنم که مسئولین نتوانند یک خانه به من بدهند . در شهر ما خانه ارزان است اما من توان خرید همان خانه ارزان را ندارم .
گفته های رضا تمام شد . دست کوچکش راروی شانه من گذاشت و گفت : شما بنویس شاید فرجی حاصل شود .
گفتم رضا آرزویی داری ؟
گفت : عاقبت بخیری. دیدار مقام معظم رهبری. برآورده شدن آرزوی مادرم . بتونم برای همسرم و فرزندم معراج سرپناهی داشته باشم .
فهمیدم که نام فرزندش را به نام موسسه اش گذاشته . معراج
رضا اسدی دست ندارم اما با انگشتان پاهایش به زیبایی می نویسد . به راحتی با پا غذا می خورد. زبانی شیوا وپرنفوذ دارد با همان تک انگشتان وضو می گیرد .با موبایلش شماره می گیرد و پیامک میزند .با رایانه بخوبی کار می کند. درطول دوره آموزشی هم استادان حریف سوالات رضا نبودند . رضا در وجود خودش کسری نمی بیند چون خدا برایش جبران کرده .
پس باید جمله رضا را باید جدی گرفت . آنجا که می گفت ما تابلو راهنمایی هستیم برای اخطار خداوند به دیگران .
مسئولین نیز باید برای این قشر از مردم همتی والا داشته باشند تا آنها فقط رسالتشان که همان نقش تابلو بودنشان هست را انجام دهند . نه اینکه غصه نداشتن شغل و مسکن را به غم نداشتن عضوی از بدن پیوند زنند وزندگی به کامشان تلخ گردد .
تبلیغات یا گزارش فعالیت باپول مردم
اخیرا رویکرد شهرداری مشهد در ارائه گزارش فعالیتها به سمتی هدایت شده که مورد پسند مردم نمی باشد. به طور مداوم تابلوهای تبلیغاتی کوچک وبزرگ وبنرهای آویز شده بر ستونهای برق حاکی ازاطلاع رسانی افتتاح پروژه ها،پلها،آسفالت خیابان،میزان جدول گذاری، میزان ایجاد فضای سبز،تعداد گل کاشته شده، میزان عبور آب از کانالها در ثانیه و... می باشد.اطلاع رسانی فعالیها به مردم حق هر سازمان و نهادی است و کاری پسندیده . اما نوع اطلاع رسانی و نحوه آن قابل تامل می باشد . بنرهایی که مطالب روی آن چاپ می شود و برای مدتی روی ستونها وتابلوهای تبلیغاتی سطح شهر نصب می شود صددرصد خارجی و وارداتی است . قیمتهای آن باچاپ ، ازمترمربعی پنج هزار تومان تا حدود ده هزار تومان براساس نوع مرغوبیت بنر می باشد .هزینه اطلاع رسانی ایجاد یک فضای سبز یا افتتاح یک پل در شهر مشهد با گستردگی شهر سر به فلک می کشد . این در حالی است که بسیاری از نقاط شهر نیازمند ریالهای اندکی برای چند متر جدول به منظور هدایت آبهای سطحی و یا مقداری آسفالت برای پیشگیری از ایجاد گردوخاک ویا ایجادکتابخانه ای برای جوانان منطقه است .شهرکهای اطراف مشهد که عنوانهایی از قبیل حاشیه نشینها ،خارج از محدوده ها و کم برخوردارها را به آنها اطلاق می کنند نسبت به نقاط برخوردار شهر از کمترین امکانات رفاهی محروم مانده اند .
نکته قابل توجه اینجاست که آیا راههای کم هزینه تری برای گزارش فعالیتها به مردم وجود ندارد ؟
برخی از این کانالهای ارتباطی را می توان نام برد . رادیو وتلویزیون . یکی از بهترین و کم هزینه ترین ابزارهای گزارش دهی می تواند باشد .همان گونه که اخیرا برنامه ای در حدود نیم ساعت در رادیو پخش می شود و به طور کامل فعالیتهای شهرداری مشهد را بیان می کند .اینجا اگر هزینه ای هم بشود رسانه استانی تقویت می شود. محل دیگر تیلیغات یا گزارش فعالیتها فیشهای برق،آب،گاز،تلفن و به طور اختصاصی قبضهای عوارض شهرداری می باشد .همه ی مردم آن را دریافت می کنند و تمام متون نوشته شده بر آن را مورد مطالعه قرار می دهند .
با کمی محاسبه می توان دریافت که نه تنها تبلیغات و گزارش دهی از طریق تابلوهای شهر و بنرهای نصب شده روی ستونهامقرون به صرفه نیست بلکه برای مردم مشمئزکننده شده است . فعالیتهای شهرداری باید در منظر عموم قرار گیرد وبرای مردم ملموس باشد.انتظار مردم از شهرداری ها بسیار بالاست .دلیل آن وجود مالیاتها و عوارض مختلف در بسیاری از خدمات ارائه شده می باشد . کوچکترین فعالیت اقتصادی،کمترین خرید و فروش وحتی نان مردم با پرداخت عوارض اجین است .مردم محاسبه گر هستند،اگر خدمتی کوچک در اطراف محل سکونتشان ارائه شود می بینند . ارزش آن را محاسبه می کنند و با دیگر نقاط شهر هم مقایسه خواهند کرد . شهر مشهد فقط احمدآباد و کوهسنگی و قاسم آباد و اطراف حرم رضوی و میدان شهدا نیست،مشهد یعنی شهرک شهید رجایی یا قلعه ساختمان،یعنی شهرک شهید باهنر یا قلعه خیابان،یعنی شهرک قدس،یعنی خواجه ربیع،یعنی اسماعیل آباد،یعنی کوی امیرالمومنین،شهر مشهد فقط بند دال و بلوار شهید فرامرز عباسی نیست،شهر مشهد پلها،بلوارها،فضای سبزها،خیابانهای بسیاری نیاز دارد . بیش از نهصد هزار نفر از مردم مشهد عنوان حاشیه نشین دارند که خدمات کامل و ارزشمندی به آنان ارائه نمی شود. پس کارهای شهرداری نیازی به هیاهو ندارد چون هنوز از آنچه برازنده ی شهر مشهد و پایتخت معنوی ایران است بسیارعقب تر است .شایسته است شهرداری مشهد هزینه بالای طراحی،چاپ .نصب وجمع آوری بنر های وارداتی را برای مناطق محروم صرف کند.
پیشنهاد می کنیم اگر شهرداری اصرار به تبلیغات از طریق نصب بنر روی تابلوها و ستونها دارد این دواقدام را انجام دهد .
1- میزان دریافت بابت پروانه ساختمان ، عوارض نوسازی ، فروش تراکم قانونی ، جریمه تراکم غیرقانونی ، درآمد پارک بانها یا شرکت الیت ، و... دیگر دریافتها از مردم را نیز تابلو کند.
2- حداقل در هر خیابان یک تابلو یا بنر آویزان کند و فعالیتها درمناطق کم برخوردار راهم گزارش کند .
سلام آقا، چه حسی دارید ازاینکه همسرتان با این پوشش به خیابان آمده؟!
امروزه موضوع عفاف و حجاب در جامعه به شکلهای مختلف رخ می نماید . سمینارها و همایشهای مختلفی در خصوص عفاف و حجاب برگذار می گردد .طرحهای گوناگونی پیرامون ارشاد یا برخورد با بدحجابی توسط سازمانها و نهادهای انقلابی و ارزشی به اجرا در می آید . دلسوزان ارزشهای اسلامی در برخورد با بد حجابی و اخیرا بی حجابی کتک می خورند و گاه حتی مورد حمایت سیستمهای نظارتی هم قرار نمی گیرند. مراکز تبلیغاتی و فرهنگی با چاپ پوستر و بنرهای زیبا و پر نقش و نگار از خانمها می خواهد که : خواهرم حجابت را رعایت کن، حجاب صدفی است که تو مروارید آن هستی ، حفظ حجاب حفظ ارزشهاست.و سازمانها و ادارات دولتی و خصوصی در بهترین نقطه دید مراجعینشان با خط درشت می نویسند .حفظ حجاب الزامیست، رعایت حجاب اسلامی الزامیست،بدون حجاب وارد نشوید ، به بدحجابها پاسخ نمی دهیم ، و فقط با چادر مراجعه نمایید و... همه ی این مقدمه برای رسیدن به اهمیت موضوع حجاب در جامعه بود . واکاوی اینکه چرا این همه تلاش و طرح بازده نداردوروز به روز بربدحجابی و نوع بدحجابی در جامعه افزوده می شود را باید در یک تحقیق میدانی گسترده و با استفاده از کارشناسان خبره روانشناس و جامعه شناس و طراحان ومجریان طرحها پیگیری کرد . اینکه چرا پوششهایی در بین خانمها مد می شود که بد حجابی را به بی حجابی تبدیل می کند وبه سرعت گسترش می یابد ، در فروشگاهها ی خصوصی و گاه دولتی و شبه دولتی به وفور به فروش می رسدنیز نیاز به بررسی اقتصادی و تجاری دارد و باید گروهی به دنبال کشف راز ودمز آن باشند . هر چند که همین پوششها اگر در درون خانه و برای شوهر استفاده شود باید گفت بهترین پوشش است چون کسی نیست که در خیابان آن را ببیند و در نگاه اول به زیبایی چنین طرح و دوختی احسن نگوید .
گذشته از تمام مقوله های اشاره شده یک سوال باقی می ماند . آقایانی که با همسرانشان پا با بازار و خیابان می گذارند دو گروه هستند . گروهی با همسرانی باحجاب و گروهی با همسران بدحجاب همراه می شوند . البته گروهی که فعلا در اقلیت هستند هم با همسرانی بی حجاب در خودروها می نشینند و در جاده ها می رانند. با این گروه هیچ کاری نداریم .چون تکلیفشان مشخص است .
تصور کنید اگر خبرنگاران همین سایت یا باشگاه خبرنگاران یا رسانه ملی همت کنند و این سوال را از آقایان بپرسند که : چه حسی دارید ازاینکه همسرتان با این پوشش به خیابان آمده؟ سوال از آقایانی که همسرشان چادریست بسیار راحت است و کوتاه . چرا همسرتان با چادر به خیابان آمده؟
اما سوال از آقایانی که همسرشان بدون چادر است شقوق مختلف دارد و بسیار سخت . شاید از این قرار باشد:چرا همسرتان با پیراهنی پا به خیابان گذاشته که لباسهای زیرش در معرض دید همگان قرار گرفته .چرا دامن همسرتان بسیار کوتاه است که بدنشان دیده می شود.؟ چرا همسرتان با لباس آستین کوتاه در انظار عموم ضاهر شده که زیور آلاتش دیده می شود ؟ چرا موهای همسرتان از جلو وعقب لجکشان بیرون زده که جوانان به رنگهای متفاوت دوطرف سر خیره شوند ؟آقا! چرا همسرتان جوراب ندارد و ناخنهای لاک زده پاهایشان نظر دختران خردسال را جلب کرده و از مادرانشان لاک ناخن طلب می کنند .؟ آقا ! همسرتان متعلق به کبست ؟ اگر متعلق به شماست ، چرا بزک کرده در معرض دید چشمان خلایق است ؟پس سهم شما کجاست ؟
راستی می شود چنین سوالاتی از چنین افرادی کرد؟ البته پاسخها را می توان پیش بینی کرد . مثلاآن آقا که همسرش با حجاب است با روی باز و خندان شاید اینگونه پاسخ بدهد: حجاب حکم اسلام است .حجاب یعنی مصونیت در برابر نگاههای نامحرمان .حجاب یعنی دینداری .حجاب یعنی افتخاربه فرهنگ اسلامی . حجاب یعنی مروارید در صدف .حجاب یعنی رعایت شعائر اسلامی .حجاب یعنی فاصله گرفتن از گناه و حجاب یعنی دستور خداو...
اما برای پاسخ گرفتن از آقایی که همسرش بد حجاب است قطعا نباید انتظار داشت که با چهره ای شاد و خندان مواجه شوی . شاید اینگونه بشنوی : به توچه ، فضولی؟ دلش میخواد ،و دیگر هیچ .آنهم اگر جوابت را بدهد .
انسان فطرتی پاک دارد واین موهبتی است که خداوند در ذات بشر قرار داده . بد را میشناسد وسعی در گریز از آن دارد . حتی انسانهایی که هیچ آموزشی ندیده اند از بد گریزانند . دلیل گفته ام گریز انسان از بوی بد، مکان بد ، حرف بد، غذای بد، لباس بد ، وفتار بد است . دلیل جواب ندادن به سوال هم همین است . این پوشش لخت بد است . بد حجابی بد است حتی از نگاه شوهر یک زن بدحجاب . حتی از نگاه پسر یک مادر بدحجاب .حتی از نگاه یک مادر دختره بد حجاب . اما چه چیز باعث شده بدحجابی اینگونه توسعه یابد ؟ چه عواملی جامعه اسلامی را به این پرتگاه سقوط کشانده ؟ چه رفتارهایی این رفتار نا بهنجاررا درپایتخت اسلام رواج داده ؟ کدام مسئولین وظیفه خود رادر روج حجاب وحمایت از آمران معروف و ناهیان از منکرانجام نداده اند ؟ کدام مردم امر به معروف ونهی از منکرنکرده اند ؟چه زمینه هایی لازم است تا بازگشت حجاب را در جامعه اسلامی شاهد باشیم ؟ کلام سازمانها، رسانه ها، تولیدیها، فروشگاهها ، تاجرهاو... در توسعه ی بدحجابی نقش دارند ؟ چه تدبیری برای آموزش و پرورش از دوران کودکی اندیشیده شود که :
حجاب درونی شود . حجاب ارزش تلقی شود نه امل بودن . حجاب اولین خواسته مرد وزن ازهمسرش باشد.حجاب اولین توصیه پدر به فرزند باشد . حجاب از روی عشق باشد نه اجبار و حجاب حجاب باشد همان که خدا می گوید .فقط وجهین و کفین .
ساعت 20:45 اخبار استان را از تلویزیون گوش می کردم .بعد از چند خبر مثل برخورد یک پراید با درخت در نزدیکی میدان شهید فهمیده و کشته شدن سه نفر سرنشین آن که یک زن و کودک درزمان برخورد و نفر بعد در بیمارستان جان به جان آفرین تسلیم کردند خبری نظرم را جلب کرد و نگاهم به سمت تلویزیون برگشت . رییس ثبت احوال استان اعلام کرد در چهارماهه اول سال 92 تعداد5264 فقره طلاق در استان به ثبت رسیده است . تطبیقی داشت با چهار ماهه اول سال 91 که متوجه نشدم .تعجب کردم .گفتم شاید اشتباه قرائت کرده .بلافاصله وارد پورتال آماری اداره کل ثبت احوال استان خراسان رضوی شدم تا آمار را دقیقا بدست آورم .متاسفانه از سال 92 آماری درج نشده بود . اما آمار دقیق ازدواج وطلاق وتولد وفوت در 9ماهه اول سال 91 با نمودار مشخص شده بود . صفحه طلاق را دانلود کردم . بعد از آمار تفکیک شده شهرستانها با این جمله موجه شدم ((تعداد 10958 واقعه طلاق در نه ماهه اول سال 1391 به ثبت رسیده است که بیشترین تعداد مربوط به شهرستان مشهد است . 6484 مورد به عبارتی 59.2 درصد از کل طلاقهای ثبت شده در استان می باشد ))علاقمند شدم آمار ازدواج در همان نه ماه اول سال 91را هم کنترل کنم .
((تعداد 57437 واقعه ازدواج در نه ماهه اول سال 1391 به ثبت رسیده است که بیشترین تعداد مربوط به شهرستان مشهد است . 27141 مورد به عبارتی 47.3 درصد از کل ازدواجهای ثبت شده در استان شامل می شود))تحلیل این اعداد و رقمها را به عهده خوانندگان محترم می گذارم . چه عواملی در سبک زندگی امروزی تغییر کرده که از هر 5 ازدواج دراستان خراسان رضوی تقریبا یکی به طلاق منجر می شود ؟ پاسخ به این سوال سخت نیست . نیازی هم به تحقیق میدانی و توزیع پرسشنامه نیست . جامعه فریاد می زند و دلایل آن را بیان می کند .اگر فقط دقایقی از وقتمان را در مراسم خواستگاریها بگذارانیم ، خواهیم شنید که چه عهد وپیمانهایی بسته می شود . خواهیم شنید برسرچه موضوعاتی بحث و جدل می شود . نوع جهیزیه ، خرید سرعقد ، میزان طلای عروس ، مهریه ِ چند صد سکه ای ، تالار فلان خیابان یا باغسرا ، مبلمان چند میلیونی ، خانه اجاره ای در فلان منطقه شهر ، و... اگر کسی در آن مراسم بگوید این چند صد سکه مهریه شرعی نیست چون آقا داماد ندارد که عندالمطالبه بدهد خواهد شنید که : ای بابا کی داده کی گرفته .این اولین سنگ بنای غلط در سبک زندگی زوجین است که بزرگان آنها می تواشند . واگر دقایقی از وقتمان را در لابلای پرونده های طلاق طی کنیم خواهیم دید که بیشترین در خواست و درگیری زوجین موضوع مهریه است . زوجه می خواهد و زوج ندارد که بدهد . شاید بهتر است بگوییم بیشترین چماق زوجه برای بیان طلاق مهریه است .بزرگان باید در جلسه خواستگاری برسر وفا و صداقت ، ارزش پایبند بودن به عهد وپیمان، قناعت و صرفه جویی، مهر و محبت .وعشق وعلاقه صحبت کنند . به جای مهریه های سنگین مهر سنگین قرارداد کنند و به جای مراسمهای رنگین سادگی مراسم را پیشنهاد کنند تا زندگیها از روز اول محکم بسته شود . اگر قبل از عقد عجله نکنند و تحقیق را در سرلوحه کار خود قرار دهند و بعد از عقد برای تشکیل زندگی عجله کنند وبه دنبال زرق وبرق اضافی نباشند قطعا آمار طلاق پایین خواهد آمد . اگر رسانه های ما در سریالها و فیلمهای تولیدی قبه طلاق را نشکنند ، اگر زن هنرپیشه در مقابل دوربین فریاد نزند که من طلاقم را می خواهد و مرد هنرپیشهدرمقابل چشم میلیونها بیننده فریاد نزند که طلاقت را می دهد قطعا آمار پایین خواهد آمد .همه ِ تقصیر ها را به گردن زوج وزوجه نیندازیم که بزرگان و صاحبان فرهنگ وهنر هم در این فاجعه دخیل هستند .فرهنگ فقط چاپ کتاب و روزنامه نیست . مسئول فرهنگ ازدواج کجاست ؟ کیست ؟ چه کاری برای ازواجهای اسلامی انجام داده ؟باید بیشتر تامل کرد . می شود این فواره آمار طلاق را سرنگون کرد اگر همه از زشتی بلندی آن بدانند و اگر فرهنگ زیبای اسلامی در ازدواج نفوذ کند و سرلوحه گفتمانهای زوجین قرار بگیر . اگر اطرافیان زوجین به دنبال عیش ونوش خود در اطراف مراسم نباشند و همه ی فکر وذکرشان رعایش نکات اسلامی در ازدواجها باشد .
روز سوم ماه رمضان بود که با پسر 9ساله ام بعد از نماز ظهر سر به بیابان گذاشتیم . رفتیم که ساعاتی از روز راسرگرم کار و رسیدگی به چند درخت باشیم تا روز بگذرد .بین راه پسرم آب طلب کرد . از یک مغازه یک بطری آب سرد تگری خریدم .یه بستنی هم برداشت .توماشین بستنی و آبو با اشتها خورد ،منو برادرش هم حسرت یه جرئه از اون آبو داشتیم . تحمل کردیم تا افطار شد وبا چند لیوان شربت تشنگیمون برطرف شد . روزبعد دوباره رفتم بیابون . ساعت سه بود .دیدم اوستا محمودچند رگ آجر چیده و کنار دیوار دراز کشیده . هوا خیلی گرم بود اما تو همون هوا از خستگی خوابش برده بود . دلمو گذاشتم جای دل اون . دیدم اگه روزه داری هم هست اون روزه داری صفا داره . زیر آفتاب داغ ، شمشه و ماله در دست ، سطل سیمانو بیاری بالا بریزی روی دیوار و بعد آجرهارو یکی یکی بچینی تا بشه دیوار . اونوقت روزه هم بگیری .صداتم بلند نشه و شکر خدا بکنی . حالا تصور کنید کسانی که زیر کولرهای گازی ، کنار استخر و جکوزی، با هندونه سردو شربت انبه روزه می خورن و میگن : ای بابا کی به کیه . کی ازاون دنیا خبر آورده . ماکه نمیگیریم .!!