ازقدیم گفتن : اگه میخوای کسی را حسابی بزنی زمین ، ازش بد دفاع کن. آخه مرد حسابیه کوچک! چاوز رحمت الله علیه را براچی اینجوری زدی زمین که همون یه نرمه محبتی که با مبارزات ضد آمریکاییش تو دل مردم شیعه و ایران ایجاد کرده بود رو ازبین بردی؟ تو چاوزو دوست داری ؟ خب ماهم دوسش داشتیم .اما نه اینکه دیگه از علما ومراجع شیعی ببریمش بالاتر. آیت الله آقا مجتبی تهرانی از دنیا رفت نگفتی با انسان کامل بازگشت داره ، برا ی چاوز سوسیالیست می گی؟! آخه چرا یه بار حرفاتو مرور نمی کنی که صدای مراجع و معلم قران قرائتی و مردمو در بیاری . ؟ بیچاره چاوز .!!
محمود جان سعی کن این سه چهار ماهو همچی بی دردسر بری مدرسه وبیای خونه . توکوچه با ارازل و اوباشو اونایی که دین درستی ندارن و یه سره از اسلام ایرانی حرف می زنن رفیق نشو .ببین یه انشا نوشتی چیکار کردی.؟! تقصیر این رییس بلندگوی مدرسه هم هست .آخه هرانشایی رو که نمیذارن پشت بلندگوبخونن.یه بار بده معلمای دینی بخونن که غلط نداشته باشه . حالا هم دیر نشده اگه باز مثل اون دفعه نمی شه که در جواب آقا که فرمود غلط کردی یه چیزای دیگه گفتی ، میتونی از پشت همون بلندگوی ملی بگی : آقایون من اشتباه کردم .برو بگو .برو آفرین پسر خوب . ما هم نادیده می گیریم و نمره معدلتو از این پایین تر نمی یاریم .چون اون موقع مشروط میشی ها. برو آفرین .تا دیر نشده برو دست مراجع روهم ببوس.
کی میدونه کد 99 چیه؟ کد 99!! کد 99 یه رمزه .یه رمز. منم نمی دونستم کد99 چیه ؟ امروز صبح داشتم سرتاسر اتاق قدم میزدم وتو خودم بودم وبااگر ومگرها ور میرفتم . گاهی با آهی و گاهی با دعایی .گاهی هم با حمدخدا و اینکه تقدیر هر چی باشه خواست خداست و ما هم بنده های اونیم وباید شاکر باشیم . دراگرها ومگرها با خودم کلانجار می رفتم که :اگر اون میله تو طبقه اول نبود چی مشد؟ خدایا شکر .اون میله یه سرعت گیر بوده .اگر باسرسقوط می کرد چی می شد؟ خدایا شکر از سه طبقه افتاده پایین فقط شیشتا دنده اش شکسته و ریه اش آسیب دیده.اگر طهال وقلب...؟ خدایا شکر این یه معجزه بوده .تو دعاهام توجهی به مریضهای اتاقهای اطراف داشتم که صدای ناله هاشون به گوش می رسید .یا من اسمه دوا وذکره شفا .توهمین حال هوابودم که بلند گوی بیمارستان به صدا دراومد : همکاران کد 99 سریعا به اورژانس مراجعه کنند. یه لحظه عصر روز گذشته در نظرم مرور شد .اتاق مقابل اتاق مصطفی .اون پیر مرد .پرستار می گفت کد نودونه .میگفت فعلابه کار دیگه نمی رسیم مریض کد 99 داریم .قلبش داشت از کار می افتاد . خیلی تلاش کردند اما ... خدا رحمتش کنه .راحت شد از این دنیای فانی. ناخواسته رفتم به سمت اورژانس .مثل اینکه منم از همکارانم .! دیدم تعدادی از زبده ترین پرسنل بخشها جلوی در منتظرورود کسی هستند. یه عده هم درتلاش برای آماده کردن اتاق ایزوله ولوازم مورد نیاز .از یکی پرسیدم خبریه؟ گفت مریض بد حال داریم .دقایقی بعد آمبولانس 115 وارد محوطه بیمارستان شد . پرسنل دویدند و درهاباز شد . تختو از آمبولانس بیرون کشیدند .آه. جوانی غرق به خون .از لباسهاش مشخص بود جوشکاره .بیهوش بود . به اتاق مخصوص که ازقبل آماده شده بود منتقل شد . سعید که از سرپرستارای زبده بیمارستان بود مدیریت که رو به دست داشت . سعید خیلی جوونه .اگه لباس سفیدش تنش نباشه باورد نمی شه که جوونه متخصصی باشه . رفتم که یه سرک بکشم توی اتاق .درشو بستن وگفتن دست پاروخلوت کنید بذارین همکارا کارشونو انجام بدن.دلم سوخت برا اون جون که بدون حرکت روی تخت افتاده بود .چند دقیقه ای طول کشید صدای ناله اش از پشت در اومد .خوشحال شدم که هنوز زنده ی .یاد چهار ماه پیش افتادم .توی اتاق کناریش مجتبی پرپر می زد و من بالای سرش بودم . خدا رحمتش کنه . بازم خدارو شکرکردم اصلا درد نکشیدو چند نفری هم ازش زندگی گرفتند. دیگه نتونستم توی اورژانس بمونم . اومدم تو اتاق 307 که مصطفی با دنده های شکسته و جگر پاره روی تخت دراز کشیده بود و منتظر بود براش بگم مورد کد 99 چی بود . وقتی شنید جوون جوشکار از طبقه چهارم افتاده و ازناحیه ی لگن ودست وپا و ... شکستگی داره و احتمالا ضربه مغزی شده ، حس کردم یه نفس کشید و یه نگاه به آسمون ...وحتما مثل خودم گفته : لاحول ولا قوت الا بالله العلی العظیم .
آره .کد 99 یعنی یه قدم تامرگ .یعنی مریض بدحال که یا نفس نداره یا ضربان قلب یا خونریزی در حد مرگ .خدایا هیچ کس رو به کد 99 ملقب نکن .
عکس یادگاری احمدی نژاد با تیم ملی کشتی آمریکا. این خبری بود که به سرعت و پس از دقایقی از خاموش شدن فلاش عکاسها در سایتها منتشر شد .
به روایت بعضیها دیگه مشکلات برطرف شد. امروز یک اقدام شجاعانه در یک سالن با حضور 15 هزار ایرانی تمام گره های بین ایران و آمریکا را از میان برداشت . !!
من میگم این که چیزی نیست ! تازه احمدی نژاد با آمریکاییها دست داد و احوال پرسی هم کرد . ما که نشنیدیم شاید مثلا گفته جناب اوباماتون چطوره ؟ حال بچه هاش خوبه ؟ چند نفری اومدین ایران ؟ بفرمایید شام منزل در خدمت باشیم ! و شاید حرفای دیگه ای هم گفته باشه .اما !
آقاجون عرصه ورزشه دیگه . حالا یه بار رییس جمهور ما خواست به آمریکاییها بفهمونه که ما مردهستیم . ما بی معرفت نیستیم که فالگوش واستیم ببینیم کی یکی از کشور ایران وارد آمریکا یا انگلیس می شه بریم خفتش کنیم و ببریم 11 سال گوشه زندان نگرش داریم به جرم هیچ بعدش بگیم خب تو بی گناهی !. رییس جمهور ایران می خواست به آمریکا بگه ما توی بازی بازی می کنیم و در جنگ می جنگیم . الان وقت بازیست .البته خوب بود یه نیم نگاهی هم به شرقیها یا همون روسها می داشت . اینجوری می گفتن : احمدی نژاد با سه تیم برتر کشتی آزاد جهان جداگانه عکس یادگاری گرفت . البته سر راهش بود دیگه ! داشت می رفت که ، یوهو آون جردن چی چیه گفت : حاجی جون ما بیا یه عکس باهم بگیریم . داش محمود ماهم که اهل دل شکستن نیست که ! حالا یه عکس هم با آمریکاییهای ورزشکار انداخت .باز بهتر از اون قبلیه هست که با خانوم خانوما عکس مینداخت . باالخره شلوغش نکنید هیچ اتفاقی نیفتاده . دشمن همون دشمنه و در عرصه سیاسی شعارمون همون مرگ برآمریکاست .
آفتاب قشنگ صبحگاهی می تابید .نسیم آهسته می وزیدوپرچم زیبای ایران را نکان می داد. پدرم وقتی ...
گفتم : پدرجان ، چرا رنگ پرچم کشورها با هم فرق می کند؟پدرم جواب داد: هرکدام از رنگهای پرچم نشانه چیزی است ،مثلا پرچم ایران سه رنگ دارد . رنگ سبز نشانه ی سرسبزی،رنگ سفید نشانه ی صلح ودوستی ورنگ سرخ نشانه دفاع از میهن وآزادی آن است .من دوباره به پرچم نگاه کردم وپرسیدم : پدرجان ....
این جملاتی است که دردرس چهاردهم کتاب فارسی کلاس دوم ابتدایی آمده است . بگذریم که سوال امین چیزیست وپاسخ پدرچیز دیگر! نکته مهم اینجاست که درتشریح چرایی رنگهای پرچم ایران رنگ سبز نشانه ی سرسبزی !!!معرفی می شود .اگر مختصر تحقیقی در تاریخ ویا فضای مجازی انجام شود خواهید دید که علویت .شیعه بودن و مهدویت و اسلام به عنوان برجسته ترین دلایل برای رنگ سبز پرچم ایران عنوان شده است . شاید اگر این رنگ در پرچمهای قاره سبز باشد بتوان عبارت سرسبزی را به کار برد .همه می دانیم که ایران منطقه ای خشک است .پس از نظر جغرافی نیز قابل توجیه نیست .! می ماند اینکه مسئولین آموزش وپرورش نظارتی بر محتوای کتابها ندارند یا بهتربگوییم کمتر نظارت دارند که اینگونه گافهای پرخطر در کتابهای پایه دیده می شود وهرکس هرجور بخواهد پایه های ذهنی کودکان ایران را شکل می دهد.
البته اینگونه موارد بسیار است .شماهم نگاهی به کتابهای فرزندانتان بیندازید شاید به نکته ی جدیدی برسید .
بعدسخنان مقام معظم رهبری و نصیحت کردن، آقایان رییس قوابافاصله های معنی داری درپاسخ به رهبر انقلاب نامه هایی نوشتند وسخنانی بیان کردند .نکته جالب دراین نامه هااینجاست که هیچکدام نتوانستند به نفس خود پیروز شوند و یک کلام بگویند .وآن اینکه بنویسند .
مقتدایم ، رهبرم ، ولی امرم،اشتباه کردم .عفو فرمایید.
به منظور ارج گذاری به حضور پرشور مردم درراهپیمایی 22 بهمن دریک اقدام بی سابقه و به نفع ملت قیمت پسته مشخص شد وصادرات آن شیش ماه ممنوع شد.!! این خبری بود مسرت بخش که توسط معاون اول اول اول رییس جمهور در بخش خبری ساعت 14 روز جمعه اعلام شد .ای ول .احسنت .تازه بنده های خدا اقتصادیون و دولتیها این تصمیم خطرناک و مهم رو در جلسات شبانه اتخاذ کردند .خب سخته دیگه باید یه کاری انجام داد برای این ملت .تکلیف مرغ را هم در چند جلسه آینده مشخص می کنند .می مونه قیمت گوشت قرمز و ماهی شب عید وهندونه شب چله و ! (نه راستی شب چله رد شدهندونه مهم نیست) یه چندتا جلسه برای آهن وآجروسیمان هم لازمه که احتمالا باید تو ساختمونهای نیمه کاره بذارن .البته قیمت برنج ولوبیاچیتی و عدس و ماش وپرتقال وسیب وانگورهم در دستور کاره .باالخره فروشنده ها حواسشونو جمع کنن دولت بیکار نمی نشینه کار مهمتری هم نداره و کم کم سراغ همشون می ره .فکر کردین ها !؟ هی هر روز اتیکت جنساتونو عوض می کنین وحالشومیبرین؟ فکر کردین دولت خوابه ؟ نه داداش ! برای هر کدوم از جنساتون یه جلسه شبانه می ذاره .تا به جنسای ریز مثل خودرو ومسکنو بلیط هواپیما وقطار واتوبوس وکرایه تاکسی والبسه و لبنیات برسه تایم دولت تمومه و دولت جدید میاد .
خیلی خوب شد .از امروز مردم می تونن به جای نون پسته بخورن .به جای مرغ و گوشت توی غذاشون پسته بریزن .می تونن پسته دم کنن مثل پلو .
ای داد بیداد .به گفته خود دولتیهاده هزار بازرس توی این سازمان نظارت دارن حقوق می گیرن .اما هر کس هر قیمتی دلش بخواد روجنسش می ذاره .بعد این میشه که برای پسته در جلسات دولت تصمیم بگیرن .تازه وقتی هم بازرسان محترم بعد از چندین شکایت میرن سراغ گرونفروشان یه مبلغی جریمه میشه که هیچ اثری در رفاه مردم نداره و رفتن به چندتا کمیسیون وبا اعتراض همون جریمه هم به خزانه نمیره .واقعا اقتصاد یعنی این؟؟؟
دراین روزها خدامیداند که چه سرها گرسنه بربالین می رود وچه دلها شکسته از بازاربه خانه بازمیگردد. خدامیداند که چه چشمها به در می ماند که بابا باقرص نان وخورشتی به خانه بیاید . خدا میداند که چه پاها نای آمدن به سمت خانه را ندارد چون با دست خالی خجل از روی دخترکوچک چشم انتظار است که سفارش دفتر ومدادی داده است .این روزها اجاق خانه های بسیاری بوی گوشت نمی دهد . این روزها سفره های بسیاری با نان خشک همسایه مزین است . باور ندارید ؟ سری به حاشیه شهربزنید .اما .هستند کسانی که از فرط خوردن درحال ترکیدن هستند و هستند مادرانی که گوشت در شیشه می پزند و عصاره آن را به کودک نازنینشان می خورانند . هستند کسانی که دررستورانهای معروف شاندیز وطرقبه برای چهار پرس غذا هزینه ی خوراک یک ماه یک خانواده 4نفره را کارت می کشند. وهستند وهستندوهستند...
واین شکاف طبقاتی روز به روز بیشتر دهان باز می کند تا قشر فقیر جامعه را ببلعد . همان گفته آقای سرخ پوشی که : برای رسیدن جامعه به اقتصاد جهانی باید بخشی از فقرا قربانی شوند .پس اقتصاد اسلامی کجاست ؟ اگر اسلام برترین دین است پس می تواند این شکاف را به اندکترین در جامعه برساند . اسلام برای همه چیز در جامعه راهکار دارد .وخدامی داند که کارشناسان در اندیشه چه هستند.که اگر دراندشه نجات جامعه و فقر زدایی باشند راهکار بسیار است .
امروزه زمانه هر کاری که بگی می کنه . از بالا وپایین رفتن قیمت ارز و طلا و پیازوسیب زمینی تا انفجار اطلاعات و مجازی شدن ازدواجها و طلاقها و ....
امام می خوام از سریال زمانه بگم که به سرعت تحولات در اون انجام می شه و نتیجه هم میده . ارغوان خانوم تازه خوش بخت با دکتر میره اون ور آب و دکتر از دنیا می ره و ارغوان بدبخت برمی گرده اینور آب . با خواهر و برادرش داره حرف میزنه . برادرش یک آهنگ ساز شده و یه آلبوم هم تولید کرده که ارغوان ازش خواهش می کنه اونو تقدیم به روح پر فتوح دکتر کنه وسینا هم میره و یک قطعه از آهنگ را به استادی هر چه تمام می نوازد . ارغوان میره دیدن رییس قدیمیش که ازش کمک بخواد . بعد از خوشو بشی رییس می گه : چند وقته اومدی ؟ میگه یک ماهی می شه .رییس میگه : عموی بهزاد هم مرد ! ارغوان می گه : کی! میگه سه چهار ماهی میشه و... بقیه ماجرا که احتمالا جناب وکیل از ارغوان خانوم خواستگار فرمایند ...حالا سوال اینجاست که
- داداش ارغوان یاهمون سیناخان چندروزه ترک کرد و چجوری به این سرعت آهنگساز شد و البووووم تولید کرد ؟ حالا میگیم زمانه ی دیگه میشه یه شبه هم فیل هواکرد .
- وقتی ارغوان با دکتر ازدواج کرد چند وقت بود که از بهزاد جدا شده بود ؟چون همون روزایی که عموی بهزاد مرد ارغوان هم ازدواج کرد ؟
- اگه از مرگ عموی بهزاد سه یا چهار ماه گذشته پس از جدایی بهزاد از ارغوان تا ازدواج با دکتر کمتر از سه یا چهارماه گذشته پس شرع و مسائل شرعی عده چی شده؟
- اگه یک ماهه ارغوان اومده نکنه باز میخواد قبل از وقت شرعی با آقا وکیل ازدواج کنه که دیگه .آی آی
فکر نکنم تواین زمانه بشه مسائل شرعی رو مثل بقیه مسایل این زمانه سرهم کرد .آقای کارگردان کجایی داداش؟!!
باردیگر مردم به مسئولین نشان دادند که در دعوای سیاسی آنان شریک نیستند و با هر وضعیتی درحفظ انقلاب و نظام اسلامی درصحنه هستند . مردم باحضورشان در راهپیمایی 22 بهمن نشان دادند که تحریمها آنها را از پای درنیاورده ودرحقانیت انقلابشان شک نکرده اند و دشمن خود واسلام را بیشتر شناخته اند .
ضمنا آقای اوباما!
کیش ومات
34سال پیش مثل چنین شبی در شب 12بهمن مردم ایران حال وهوای دیگه ای داشتند . عده ای نگران .عده ای منتظر وعده ای درراه تهران . من یکی از اونایی بودم که عصر روز 11 بهمن هوایی شدم برم تهران . به زحمت پولو پله ای از اوستای نجارم گرفتم و با اتوبوس راهی شدم . خانوادم تو یه روستا نزدیک ری زندگی می کردن .من برای کار نجاری پیش دامادمون در مشهد زندگی می کردم . سوار اتوبوس که شدم متوجه شدم بیشتر مسافرابا همون هدف من راهی تهرونن . همه میخوان برن که از نزدیک امام خمینی رو ببینن . ساعتهای 4یا 5 عصر بود که اتوبوس از مشهد ازجاده شمال به سمت تهران راه افتاد . مسافرا که خوشحالی و انتظار تو وجودشون دیده می شد درطول مسیر گهگاهی برای سلامتی امام و مسافرا صلوات می دادند و بعضی وقتها هم یه چندتا مرگ برشاه و درود برخمینی سرمیدادند . یکی دوتا جوون هم بودند که شعارها وسرودهای انقلابی رومیخوندند . چناران و شیروانو رد کردیم .شهرها دگرگون بود . مردم توی شهر بودند .بعضی جاها تجمع داشتند بعضی جاها هم خلوت تر بود. تا اینکه رسیدیم به قوچان . هنوز وارد قوچان نشده بودیم دیدیم ماشینهایی که از مقابل میان خیلی چراغ میدن .راننده گفت فکر کنم اینجا خبریست .قبلا هم شایع بود که توقوچان شاهدوست زیادتره از انقلابی . همین که وارد شهر شدیم دیدیم کلی اتوبوس و خودروهای دیگه با شیشه شکسته کنار خیابونا موندن. یه عده چماق بدست هم توی خیابون هستند و با یه عده دیگه درگیرند . بدشانسی ما این بود که اتوبوس گازوییل هم نداشت و باید حتما توی پمپ بنزین می رفت و سوخت گیری می کرد . رفتیم جلو پمپ بنزین خیلی شلوغ بود .نه از تعداد ماشینها ، که از تعداد چماق بدستان. یکی از ماموران پمپ سریع اومد تو اتوبوس و گفت : اگه میخواین به سلامت گازوییل بزنید و حرکت کنید هرچی اینا گفتن بگید چشم . یه باره چندنفر اومدن بالا و گفتن همه بگن جاوید شاه . ماها به هم نگاه کردیمو راننده هم به ما نگاه کرد . یکیشون دوباره گفت بگین جاوید شاه وگر نه شیشه ها میاد پایین . راننده با صدای بلند فریاد زد جاوید شاه .ماهم بعد اون داد زدیم جاوید شاه . یه چندتایی که گفتیم چوب بدستا گفتن تا توی پمپ هستین باید صداتونو بشنویم . سوخت گیری با جاوید شاه گفتنای مسافرا انجام شد . اتوبوس راه افتاد و از شهر خارج شد .دلمون ترکید وتا جایی که حال داشتیم فریاد می زدیم مرگ برشاه .مرگ برشاه .بعدها فهمیدیم اون چوب بدستان مردم قوچان نبودن و اجیر شده های ساواک بودن . بین ساعت 8و9 صبح روز بعدرسیدیم تهران . چند تا خیابون تهرانو رد کردیم که ترافیک شدیدی شده بود . هرچی وانت بود مملو از جمعیت بود .دیگه اتوبوس از حرکت موند شاید هم اجازه نمی دان بیشتر جلوبره . من پیاده شدم و با یه وانت به سمت ری یا شاه عبدالعظیم رفتم . خونه ما درروستای ده خیر بود .یه راه فرعی به بهشت زهرا بود . وقتی رسیدم خونه ساعتهای 11 بود .مادرم گفت بابات با دوستاش پیاده راه افتادن به سمت بهشت زهرا . ماشینهای زیادی از مسیر روستای ما در حرکت به سمت بهشت زهرا بودن . هنوز داشتم دنبال یه جا تو یه ماشین می گشتم که دیدم دوستانم درحال پذیرایی از مردم هستند . چایی و شکولاتو .نون محلی و ماست وپنیر . راننده ها هم عکسهایی از امام داشتند که به بچه های روستا می دادند . منم ناخودآگاه مشغول پذیرایی شدم .آخه ما تنور داشتیم و مادرم نونهای خوبی می پخت . یادمه اونشب بابام ساعت 10شب به خونه برگشت .خوشحاله خوشحال که صدای امامو توی بهشت زهرا شنیده .